برش جنگل

برش جنگل

برش جنگل

کارلو کاسولا و 1 نفر دیگر
2.5
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

0

کتاب برش جنگل، نویسنده کارلو کاسولا.

یادداشت‌های مرتبط به برش جنگل

            منظور از «جنگل‌های بُرِش نوبتی» یعنی چه؟ قطعه‌هایی از جنگل که هر چند سال یک‌بار درختان آن را برای تهیه‌ی هیزم یا زغال می‌بُرند؛ آن‌گاه مدتی آن را رها می‌کنند تا بُرِش آینده.  بُرش جنگل حکایت زندگی روزمره‌ی پنج مرد هیزم‌شکن در جنگل توسکاناست که با اشتیاق به محل برش درختان رسیده‌اند و آن را به تملک خود درآورده‌اند و شروع کرده‌اند به کار. آن‌ها دست به کار بریدن تنه‌های جوان و شاخه‌های کلفت می‌شوند و دو روز را اختصاص می‌دهند به ساختن کلبه. تمام شب عادت دارند یکی دو ساعتی شب‌زنده‌داری کنند. همین که شام خوردن تمام می‌شود شمع را خاموش می‌کنند و فقط آتش وسط روشن می‌ماند. روی بستر پُر شده از برگ خشک بهتر جا خوش می‌‎کنند و سیگارشان را می‌کشند. اغلب، شب‌ها، ورق‌بازی می‌کنند. برای خریدهای ضروری به شهر می‌روند. به زغالی‌ها چوب می‌فروشند. این رمان کوتاه که نگارش آن در 1948 آغاز شد، به گفته‌ی خود نویسنده، حکایتی بی‌روایت است؛ ماجرای زندگی روزمره به صورت‌های تکراری‌اش. 
کاسولا در ابتدای کار به شیوه‌ای بسیار ساده آن را در نظر گرفته بود: «ماجرای گروهی هیزم‌شکن متعهد به بریدن درختان جنگلی.» اولین نطفه‌ی برش نوبتی جنگل به دوره‌ای برمی‌گردد که ایتالیا به اشغال نازی‌ها درآمد؛ و نهضت مقاومت آغاز شد. کاسولا مشغول تشکیل هسته‌ای پارتیزانی بود. به وقت معینی به منظورش رسید: در بِری‌نیونه. تجربه‌های آن زمان، بعدها، او را به نوشتن داستان‌های کوتاه فراوان و دو رمان واداشتند. از توده‌ی خلق، کارگران، صنعتکاران، دهقان‌ها در آن رمان‌ها حرف زده‌ است؛ و از کشمکش‌های وجدان، که در آن وقت و در سال‌های پشت‌بند جنگ، او را از این رو به آن رو کرده بودند. در بری‌نیونه برای اولین بار با هیزم‌شکنان جنگل روبه‌رو شده بود. حتی فرصت پیدا کرد با بعضی از آن‌ها آشنا شود، برای اینکه می‌آمدند تا آلونک‌های چوبی را برای‌شان درست کنند.
مکان داستان را مانند یکی از همان جاهائی به تصور درآورد که به عنوان پارتیزان گذرانده بود. یک سراشیبی که به جویباری منتهی می‌شود. شخصیت‌ها را از خودش درآورد؛ در توصیف کردنشان، هیچ شخص آشنایی در ذهنش نبود. بعد عنصر دیگری را داخل کرد؛ آلام یکی از هیزم‌شکنان به خاطر مرگ همسرش. برش نوبتی جنگل اینطور شد که شد زمینه‌ای برای احساسات قهرمان داستان؛ گولی‌یلمو. 
کاسولا تجربیات شخصی خود را در داستان وارد کرد. در جریان نگارش این رمان است که زن کاسولا می‌میرد؛ چیزی که زندگی نویسنده و نگاه او را به گذشته و فعالیت ادبی‌اش دگرگون می‌سازد. زندگی‌ کاسولا، از نگاه خودش، خیلی پیش پا افتاده بود، بدون حادثه‌ای استثنائی. بااین‌همه، احساس می‌کرد، لازم است از آن در کتاب‌هایی که می‌نویسد حرف بزند. او این روزهای طولانی، یکنواخت، را که در داستان توصیف کرده به خوبی می‌‌شناخت. «وقتی باران بدون آتش‌بس بر سقف قیراندود می‌کوبد؛ و در داخل کلبه مردان خمیازه می‌کشند و هر پنج دقیقه به ساعت نگاه می‌کنند؛ اما مهم‌تر از آن دچار دلتنگی شدن برای خانه است.» در حین کار ذهنش به سوی خانه می‌شتافت. «این بار نیز فکرش به سوی خانه دُور برمی‌داشت؛ اما، ای وای! دیگر همسری در بین نبود؛ مرده بود؛ برای همیشه ناپدید شده بود.»
کاسولا از گرایش به زمینه‌های تجربه‌های تاویل‌گرائی سده‌ی بیستم ایتالیا فاصله گرفت و کوشید تا بر پایه‌ی معیارهای جهانی بنویسد. شخصیت‌های او به ظاهر شهرستانی‌ها یا روستائی‌ها یا کارگران و کارمندان خشکیِ باریکی از حاشیه‌ی لب دریای توسکانا هستند و همین‌طور کم نیستند قهرمانانی که در نوشته‌های او با رفتار و گویش محلی‌شان زندگی یکنواخت همه‌روزه‌شان را به نمایش می‌گذارند.
فیوره، سرکارگر گروه، نزدیک پنجاه سالش است. آدمی است با رفتاری ساده که به خاطر تجربه‌ی زیاد و سابقه‌ی کاری حرمتش را نگه می‌دارند. اندکی سالمندتر از او فرانچسکوست که حتی به نظر پیرتر می‌آید. همیشه کارش هیزم‌شکنی نبوده: فروشنده‌ی دوره‌گره بوده، آشپز، گاریچي، صنعتکار. نقل قصه‌ها و حکایت‌های پایان‌ناپذیرش، در شب‌های دراز زمستانی و روزهای بارانی، کمک می‌کند تا کم‌تر بد بگذرد، وقتی که هیزم‌شکن‌ها مجبور می‌شوند در کلبه بیکار بمانند. آمادِئو، هم سن و سال گولی‌یلمو، افزون بر این، عموزاده‌ی بزرگش است. ویژگی‌های رفتاری و شخصیت خاصی ندارد. دست آخر جرمانو است، تازه بیست ساله، با سابقه‌ی طولانی، جوان‌ترین فرد گروه، ولایت‌دوست. در جائی به دنیا آمده که، جز کشاورزی و هیزم‌شکنی، کار دیگری نمی‌توانسته پیشه کند.
برش جنگل رمانی بی‌روایت باقی می‌ماند که در آن وصف زندگی روزمره به تدریج منش چهره‌های داستانی را ترسیم می‌کند. بازتاب واقعیت‌های عینی زندگی روزانه‌ای است که بازتابی است از درد و رنج زیست-محیطی شخصیت‌های داستان‌. فضائی یکنواخت و کسالت‌بار از زندگی روزانه؛ خالی از هر گونه بحث‌های انتزاعی روشنفکرانه.
خورشید دیگر غروب کرده بود. گولی‌یلمو از جا برخاست: گفت: «و امروز هم گذشت...»
منتشر شده در نشریه‌ی جهان کتاب، شماره‌ی 392، فروردین و اردی‌بهشت 1401