معرفی کتاب زندگی در راه: خاطرات پرویز مختاری اثر انوش صالحی

زندگی در راه: خاطرات پرویز مختاری

زندگی در راه: خاطرات پرویز مختاری

2.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

0

ناشر
نگاه
شابک
9786222671471
تعداد صفحات
476
تاریخ انتشار
1400/3/22

توضیحات

کتاب زندگی در راه: خاطرات پرویز مختاری، نویسنده انوش صالحی.

یادداشت‌ها

        
نقد و تحلیلی  بر کتاب زندگی در راه  :
تاریخ وقایع انقلاب و فعالیت های سیاسی  در عصر پر التهاب و استبداد  نقش گروه های فعال مدنی و ملی مرا به خواندن کتاب ترغیب کرد ،آهنگ  کتاب در سیر داستانی پرویز مختاری، چندان  با مبارزات جبهه ی مذهبی و روحانیت  همنوا نیست.  کل کتاب را و گاها متن هایی رو چندین بار مطالعه کردم تا شاید این تلقی خود را اصلاح کنم؛ اما واقعیت امر از مبارزات ملیی حکایت دارد که  ناخرسند از سلطه ی طاغوت ، پا به کار  در صحنه، از رشادت و  مقاومتی حکایت  دارد ، که در ظاهر، سیر داستانِ  مبارزه خود را تهی از انگاره های  مذهبی  و حتی جاهایی خالی از نقش مذهب در سیاست می داند . اما آنچه برای من بیش از همه جالب و در خور توجه آمد تاثیر  ریشه ی مناسک مذهبی در باور ها ی همین احیاناً گروهای ملی میهنی  است ،که خود را از وجود مذهب و دین در حرکت ها و جنبش های خود تهی می دانستند  ، اما در ناخودآگاه ذهن از آن [شعائر ِمذهب]بی تاثیر  نبودند  .
برای نمونه ،
از دیالوگ های آغازین کتاب  ، از بیان خود پرویز مختاری که  از کودکی در پس زمینه ی ذهنی اش در  مبارزات سیاسیش علیه استبداد قابل توجه و اشاره است ‌.

که نشان از نفوذ عجیب باور به  ظلم ستیز ی  فرهنگ امام حسین و  عاشورا است که از  ممزوج شدنش در ناخودآگاه ملت ایران  حکایت  دارد  ،هر چند نویسنده  گریزی هرچند اندک به آن دارد ...

داستان  خرمن کوبی های تابستان و کشاورزان گندم کار  و تصویر هر ساله ی کودکی پرویز از زحمات   پدر و مادر و اقوام  نزدیک که به زور ژاندارم و حکم مامورین دادگستری و به تهدید  موجبات توقیف گندم ها  را در بر داشت  و باید به آنها واگذار می شد 
بخشی از داستان از کودکی  مختاری در  کتاب :
درپایان یکی از آن روزهایی  که گندم ها توقیف شده بود  در راه بازگشت به خانه ،در راه پرسشی آزار دهنده ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که چطور می شود با زورگو در افتاد ،تفنگ را از ژاندارم و زمین را از مالک بزرگ گرفت ؟
من زودتر از دیگران به خانه رسیدم ،مادر که پیشاپیش با رفت و آمد ها از توقیف گندم ها مطلع شده بود با تلخ‌کامی پرسید :«گندم ها به باد رفت ؟»
تا من پاسخی بدهم و حرفی بزنم ،محمد هادی یکی از پسر عمه های پدرم که مردی چهارشانه و قوی بود پشت سرم از گرد راه رسید و دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت «چی به باد رفت ؟بدتر از  روز عاشورا بود ، برای حسینمان هیچ کاری نکردیم »بعد هم بغضش ترکید و گریست ،من نیز به گریه افتادم ،تابستان ۱۳۲۸با خاطره ی غم آلود از آخرین غروب آن روز به اتمام رسید .
و این وقایع  نقطه ی شروع و به مثابه ی جرقه هایی  برای  انقلاب  و مبارزات آتشین  در اندیشه ی مختاری در آینده   می شود .

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11