مینا و شب آخر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
0
توضیحات
مینا زانو زد کنار تابوت.دنباله ی شال بلند آبی رنگش،افتاد روی آن.سکوت فضای اداره را پر کرده بود،حتی کارمندی که کنار پنجره ایستاده و سایه اش افتاده بود روی تابوت چوبی،آهسته اشک میریخت،اشکی بدون صدا هق هق هیچ کس به گوش نمی رسید...
لیستهای مرتبط به مینا و شب آخر
یادداشتها