هک پلاس
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
3
توضیحات
بازجو گفت: هواپیمایی که باید باهاش می رفتید، همین الان سقوط کرد! نزدیک فرودگاه! همه کشته شدند. چشمان هانیه داشت از حدقه بیرون می زد. دستش از حرکت ایستاد و ترسان و لرزان پرسید: چی گفتین؟ سقوط کرد؟ همه کشته شدن؟ بازجو گفت: بله انفجار! هواپیما منفجر شد. خدا خیلی شما را دوست داشت. هانیه روی صندلی نشست و به پرستار گفت: یه لیوان آب قند به من بدید.
لیستهای مرتبط به هک پلاس