معرفی کتاب طلایه اثر نگاه عدل پرور

در حال خواندن
1
خواندهام
16
خواهم خواند
0
توضیحات
با ورود نهال به همراه کوروش سکوت کردم و از جا بلند شدیم انگار ما خیلی زودتر از حد معمول آمده بودیم. از بس که این شیدا گفت ترافیک بشود، دوازده شب هم نمی رسیم، من ترافیک های شب چهارشنبه سوری را می دانم، حالا جزء اولین میهمان ها بودیم. ولی انگار نهال خودش گفته بود زودتر بیاییم. وقتی کوروش به سمتمان آمد در نگاهش چنان برق تحسین نمایانگر بود که قلبم را می لرزاند. وقتی به ما رسید در حالی که سر تا پایم را
یادداشتها
1403/8/20