سیاست نامه

سیاست نامه

سیاست نامه

4.8
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

انوشیروان با شنیدن حرف های پیرزن بسیار ناراحت شد و گفت: «مادرجان، نگران نباش. در مملکتی که من پادشاهش هستم، اجازه نخواهم داد حق مظلومی پایمال شود. ناراحت نباش. من هر جور شده، حقت را از این حاکم ظالم پس خواهم گرفت.»انوشیروان یکی از مأمورانش را صدا کرد و گفت: «نزدیک این شکارگاه، یک روستا هست. این پیرزن را به خانه ی کدخدای این روستا ببر و بگو انوشیروان دستور داده او را تا پایان زمان شکار در خانه ات نگه داری و به بهترین شکل ممکن از او پذیرایی کنی.»

یادداشت‌های مرتبط به سیاست نامه