معرفی کتاب گنج های کامبرین اثر مظفر سالاری

در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
2
توضیحات
قلعه قدیمی بود و در قسمت مسطح بالای کوه شاخته شده بود.بر اثر باران،در پایین حصار خشتی آن،حفره ای ایجاد شده بود.قسمت هایی از برج و بارو و کنگره های نوک دیواره هایش ریخته بود.ورودی قلعه و اسطبل و انبار و کارگاه و اتاق های گنبدی اش دیگر در و پنجره نداشت.همه را موریانه ها خورده بودند.وارد قلعه شد و به محوطه ی میانی رفت.با شور و نشاط فراوان از قاطر پایین پرید.افسارش را به شاخه ی تک درخت خشکیده ای بست که جز تنه ای بی پوست از آن باقی نمانده بود.به این فکر میکرد که اگر به کوزه یا خمره ای پر از سکه های طلا دست پیدا کند چطور آن را بدون جلب توجه به خانه ببرد.خورجین جای زیادی نداشت.دوید و از پله های خشتی بالا رفت.از کنار کنگره های حصار به آبادی،جنگل،درّه و تپه های مقابل نگاهی انداخت.آن بالا باد سردی می وزید که شاخ میزد و نفس را بند می آورد.
پستهای مرتبط به گنج های کامبرین
