دیگر تنها نیستی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
10
خواهم خواند
5
توضیحات
یک روز آقای رمو تصمیم گرفت که دیگر به سگش غذا ندهد و او را دو روزی گرسنه نگه داشت اما برم او را همچنان عاشقانه و با مهربانی دنبال میکرد.وقتی که آقای رمو برای غذا خوردن سر میز می نشست.بوم نه چیزی درخواست میکرد و نه حتی نزدیکش میشد.تنها از دور و با کنجکاوی مطبوعی ساحبش را تماشا میکرد،انگار که در چشم هایش نوشته شده باشد؛اگر تو بخوری،منم سیر میشم و هرچقدر که آقای رمو از روی بدجنسی با سر و صدا و ولع لقمه ها را پایین می داد،نگاه بومرنگ لطیف تر میشد. وقتی بالاخره آقای رمو به بومرنگ غذا داد،او نه از خود بی خود شد و نه هیجان زده به سمت ظر ف غذا هجوم آورد،نه،تنها دمش را آرام و سپاسگذار تکان داد،انگار که بخواهد بگوید:«تو دلایل خودتو واسه غذا ندادن و گشنه نگه داشتن من داشتی،اما ازت ممنونم که امروز به یادم افتادی»
لیستهای مرتبط به دیگر تنها نیستی
یادداشتها