معرفی کتاب تشیع و مدرنیته در ایران معاصر اثر گروه تاریخ و اندیشه معاصر

تشیع و مدرنیته در ایران معاصر

تشیع و مدرنیته در ایران معاصر

0.0 1 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

شابک
9789644117107
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1391/3/27

توضیحات

        مجموعه مقالاتی در زمینه نسبت بین تشیع و مدرنیته در دنیای مدرن امروز است. در این نوشتار ضمن مطالعه نظام سیاسی شیعه و قوانین آن، به مقایسه این قوانین با ابعاد مختلف مدرنیزاسون پرداخته شده و مقالاتی از برخی از صاحب نظران در حوزه فلسفه و فقه سیاسی در این زمینه ارایه گردیده است. در همین راستا مباحثی در مورد سطح عینیت  پذیری مشروعیت در قانون نگاری در فقه سیاسی شیعه، تلاش مشروطه خواهان برای تأمین مشروعیت حکومت، سطح کارآمدی نظام اسلامی در ایفای مسئولیت ها و پذیرش انواع تصدی های دولتی، مفهوم قدر و مقدور و مراتب آن، حوزه کاربرد مفهوم قدر و مقدور در فقه سیاسی شیعه، سیر تکامل جامعه ایران در سایه مکتب تشیع و مواجهه آن با غرب مدرن، رابطه استعمار با مدرنیته و نتایج تجدد از نوع غربی در دنیای امروز مطرح شده و مقالاتی در این موضوعات به نگارش در آمده است.
      

یادداشت‌ها

          جلد اول کتاب مجموعه ای از مقالات در نقد برخی صاحب نظران معاصر است. مثلاً نقد نظریات جواد طباطبایی، چنگیز پهلوان، ماشاالله آجودانی، موسی غنی‌نژاد و ...
مقاله اول در نقد نظریه طباطبایی درباره انحطاط اندیشه سیاسی در ایران است. خلاصه بحث این است که طباطبایی تفکر عقلانی سیاسی را تفکری غیر الهیاتی و غیر دینی می‌داند. از نظر او تفکر سیاسی ریشه در یونان دارد، یعنی جایی که تفکر از اسطوره جدا شد و انسان بر سرنوشت خود حاکم دانسته شد. در ایران هم تفکر سیاسی تنها زمانی رشد کرد که منطقه فراغ شرع گسترده شد اما این تفکر رشد نیافت و با غلبه شریعت گرایی و تصوف به انحطاط کشیده شد. فارابی بر پایه تفکر یونانی، اندیشه سیاسی را آغاز کرد اما بحث او معطوف به رییس مدینه شد، نزد ابن سینا فیلسوف سیاسی همان پیامبر دانسته شد و شریعت قانونگذار مدینه فاضله تلقی شد و دیگر جایی برای فکر مستقل درباره سیاست باقی نماند و فلسفه به وجودشناسی محدود شد. در فلسفه ملاصدرا بحث از فلسفه سیاست از این هم محدودتر شد. 
نویسنده مقاله بعد از شرح نظریه طباطبایی، مفردات آن را به تفصیل نقد میکند. اولا با بیشتر با استناد به آرای داوری اردکانی از استقلال فلسفه اسلامی دفاع میکند و آن را ذیل یا انحراف از فلسفه یونان نمی‌داند. دوم اینکه تاکید میکند که نزد متفکران مسلمان عقل و وحی در هماهنگی کامل بوده و چنین نیست که با محدود شدن وحی، عقل دامنه فعالیت بیشتر پیدا کند. 
اما او در نهایت می‌پذیرد که در اسلام حکمت عملی رفته رفته جای خود را به فقه می‌دهد و از نظر او این امری طبیعی و منطقی است. 
بنابر این آنچه طباطبایی عیب دانسته، نویسنده حسنش میداند‌. همین.
        

2