هیولای کوه به دوش

هیولای کوه به دوش

هیولای کوه به دوش

محمدرضا شمس و 2 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

یک دفعه همه جا مثل قبرستان ساکت می شود. دیگر صدای مرده ها هم به گوش نمی رسد. انگار شب شعرشان تمام شده و به گورهایشان برگشته اند. شاید هم ایستاده اند و ما را تماشا می کنند. امنیه ها به سرعت از جیپ پایین می پرند و تفنگ هایشان را رو به تاریکی نشانه می روند. صدای کشیدن گلنگدن ها بلند می شود. سرکار غضنفری مثل مرغی که وسط گاوصندوق بانک مرکزی تخم گذاشته باشد غافلگیر شده و نمی داند چه کار کند. با یک دست فانوسقه اش را می بندد و با دست دیگر زور می زند کلتش را دربیاورد و در همان حال با ترس رو به تاریکی فریاد می زند: «کی… کی… کی اونجاست؟»