داستانی از یک بادیگارد واقعی ، شهید عبداللّه باقری :)
داستانی به روایت مادر ، همسر و برادر خود .♡
او در حلب سوریه به شهادت می رسد و برادر خود زنده می ماند تا از او روایت کند ...
f.sh♡
        

          جمع اضداد. توصیفی که می‌تونم برای شهید عبدالله باقری به کار ببرم. پسر شر و شور دهه شصتی با هیکلی تنومند و چهره‌ای جدی و شاید خشن، اما روحیه‌ای لطیف و فوق‌العاده احساساتی.
آدمی معمولی، با سرگذشتی معمولی و روزمره‌های معمولی که یک بار دیگه به من ثابت کرد شهدا، افرادی از جنس خودمان هستند، فقط کمی مهربان‌تر!
چیزی که در این کتاب به نظرم برجسته بود اینه که با هر کدوم از روایت‌های مادر، همسر، برادر و دوست شهید، زوایای مختلفی از یک شخصیت برای مخاطب به نمایش درمیاد.
        

          با انتشار عکس ؛ فکر نمیکنم حرفی باقی بماند :))
        

          دوستش داشتم. محبت و صله رحم و اخلاق بسیار خوب در کتاب موج میزد. به دیدنش رفتم
        

          کتاب بسیار جذاب و جالبی است و زبان نزدیکان این شهید بزرگوار زندگینامه ایشان بسیار زیبا بیان شده و می‌توانیم به بزرگواری این شهید والا مقام پی ببریم و حتی در فصلی از این کتاب خود رئیس جمهور هم که شهید عبدالله باقری بادیگارد ایشان بوده � او تعریف می‌کند و می‌توان به ویژگی‌هایی از جمله فداکاری شجاعت و علاقه به ائمه که در وجود این شهید بزرگوار بوده پی برد