دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران

دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران

دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران

3.3
3 نفر |
1 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

7

شابک
9789649357912
تعداد صفحات
564
تاریخ انتشار
1386/4/24

توضیحات

        در واپسین سَدهٔ فرمانروایی صفویان، «بیشترین رفاه» رو-در-روی «بیشترین فقر» قرار گرفت و نتیجهٔ ضروریِ این رویاروییِ فقر و رفاه جز این نمی‌توانست باشد که گروهی از مردم، که «جز زنجیرهای خود چیزی برای از دست دادن نداشتند»، بخواهند برای ایجاد دگرگونی در وضع خود، اوضاع را دگرگون کنند.

رستم‌الحکما[نویسنده‌ی کتاب رستم‌التواریخ، زاده‌ی ۱۱۴۵ه‍ـ.ش/۱۷۶۶م] به خوبی این نکته را دریافته بود که در شرایطِ نامساعدِ نابرابری و بیدادگری، و آنجا که راه بر هر اصلاحی بسته باشد، تنها ماجراجویی می‌تواند حاکم شود. از این رو، در اشاره‌ای به این وضع، به درستی توضیح می‌دهد که «افراطِ عُسرَت» موجب شده بود تا برخی در جست‌وجوی «آقای نوکرپَروَرِ نو و مُطاعِ چاکرنواز» باشند و بخواهند، «به هر قِسم که مقدورشان بشود، فتنه و فسادی ظاهر، و شور و شَر بر پا کنند.»

بارزترین نشانهٔ گسیختگیِ سامانِ اجتماعی در این دوره آن بود که دیانت و سیاست، به عنوان «نهادهایِ» تأمینِ مصالحِ عمومی، به عواملِ حفظِ منافعِ خصوصیِ گروهی تبدیل شده بود که از آن، جز «فتنه و فساد» نمی‌توانست تولد یابد. رستم‌الحکما در اشاره‌ای به برخی از پیامدهای افراط و تفریط در میان گروه‌های اجتماعی و نابسامانی‌های ناشی آن و از میان رفتن انسجام اجتماعی - که از آن میان، برآمدن گروه‌های اوباش و قدرت گرفتن رَجّاله از همه مضرتر بود - می‌نویسد که «چون عَلَمِ حساب و رایَتِ اِحتِساب و سَنجَقِ عدل را اولیای دولتِ قاهرهٔ سلطانی، از بی‌عقلی و بی‌تَمیزی و شیطان‌خیالی از پای درآوردند، اصفاهان، بلکه همهٔ ایران مانند طویله و اِصطَبل بی‌مِهتَر شد. خلایق به شیرینی در هم افتادند و هرکس، به پهلوانی و شب‌رَوی که می‌توانست از زن و دختر و پسر و مالِ هر کس مَحظوظ و مُتَلَذِّذ بشود، کوتاهی نمی‌کرد.»
      

یادداشت‌ها

          من نسبت به تاریخ دوره‌ی صفوی اطلاع چندانی نداشتم. بیشترین بهره‌ای که از این کتاب بردم به دست آوردن اطلاعات تاریخی بود. نگاه ما به دوره‌ی صفوی، به هر حال، نگاه مثبتی بود. این کتاب کمکم کرد که نگاهم عمیق‌تر بشه. نه که منفی بشه؛ عمیق‌تر شد. اما قسمت تاریخی این کتاب، بیشتر، فصل یکش هست. از مابقی کتاب هم بی‌بهره نماندم، اما اون قدر مطلع نیستم که بتونم چیز خاصی در موردش بگم. 
فصل‌هایی که درباره‌ی سفرنامه‌های ایرانیان در مقایسه با سفرنامه‌های خارجی‌ها است هم بسیار جالب بود. اینکه خارجی‌ها، به دلیل جو و اوضاعی که در کشورهای خودشان داشته‌اند، به راحتی می‌توانسته‌اند اشکالات حکومت ایران را بفهمند، اما ایرانی‌هایی که پیشرفت کشورهای خارجی را می‌دیده‌اند، گاهی حتی توجهی هم به این پیشرفت‌ها نمی‌کرده‌اند و آن‌هایی هم که توجه می‌کرده‌اند نمی‌توانسته‌اند از دلایل این پیشرفت‌ها سر در بیاورند. 
نه اینکه این کتاب از آن کتاب‌هایی باشد که بخواهد حسرت عقب‌ماندگی را در دل آدم ایجاد کند. نه. اما نشان می‌دهد که جهان‌بینی‌ای که مردم و حکومت، هر دو، داشته‌اند نمی‌توانسته به هیچ تعالی‌ای منجر شود، حتی تعالی معنوی.
        

0