معرفی کتاب مجموعه حسرتهای کلور اثر میکی برامر مترجم یاسمن عنابستانی کتابعمومیداستانسایر مجموعه حسرتهای کلور میکی برامر و 1 نفر دیگر 3.8 2 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 2 خواهم خواند 2 ناشر نون شابک 9786228172569 تعداد صفحات 320 تاریخ انتشار 1404/5/12 توضیحات کتاب مجموعه حسرتهای کلور، نویسنده میکی برامر. لیستهای مرتبط به مجموعه حسرتهای کلور Hero 1404/6/31 - 11:45 کتابایی که تابستون امسال خوندم 11 کتاب کلا ۱۴ شد و ناراضیم.🫠 0 11 علی 1404/3/30 - 09:39 کتاب های قرن ۱۵، سال ۰۴ 48 کتاب کتاب های امسال🪴 0 11 یادداشتها محبوبترین جدیدترین Hero 1404/6/30 - 14:33 به نام خدا✨️ این کتاب پتانسیل خیلی خوب و ایده جدیدی داشت🌟 (شخصیت اصلی شغلش مامامرگه، کسی که لحظات آخر عمر افرادی که تو بستر بیماری هستن مراقبشونه و سعی میکنه با بودن در کنارشون روند مرگ رو براشون تسهیل کنه🙂) خب همچین ایده ای خیلی نابه و با اشتیاق زیادی شروع به خوندنش کردم. انصافا هم بد نبود و با حس خوبی تمومش کردم. ولی معتقدم میتونست خیلی بهتر از اینها باشه.🫠 طبق خلاصه ای که پشت جلد نوشته شده و براتون تعریف کردم آدم انتظار یه رمان فسلفی قشنگ رو داره. که البته بود ولی خیلی کم. بیشتر درمورد زندگی شخصیت اصلی مانور داده شده و زیاد جنبه روانشناختی نداره. با همه اینها جزو کتابهای خوبی بود که تابستون امسال خوندم.💫 0 18 علی 1404/7/6 - 01:39 خلاصه: کلور، دختری که همیشه تنها بوده. به جز پدربزرگش معدود کسی در دنیا به او نزدیک بوده و الان سالهاست که تنها و به دور از ارتباطات زندگی میکند. به واسطه شغلش، مامامرگ بودن، بیشتر لحظاتش درکنار افراد نزدیک به مرگ میگذرد و آرامش دادن به آنها در لحظه آخر کار دیگری ندارد. نظر شخصی: داستان سبک و دلنشینی بود. کلور دختری که تنهایی اون ملموس و دورافتادگی انتخابی اون از آدمها واکنشی دفاعیه زندگی سادهای داره. آدمهای نزدیک به مرگ، کتابهاش و رسیدگی به گربهها و سگش و گذروندن زندگی به تنهایی و گاهی بازی با پیرمرد همسایه که دوست پدربزرگش بوده و از کودکی بزرگ شده باهاش. ریتم کتاب نرم و آرومه. یه داستان که مثل یه لیوان گلگاوزبونه. انتخاب خوبی بود برای این موقع و خوندنش یه لذت منحصر به فردی به من داد. شاید سادگی و نداشتن پلات خاص این کتاب برای بقیه شما جذاب نباشه، و خب شاید درموقعیتی دیگه برا منم جذاب نبود، اما این کتاب واقعا right choice in right time بود. داستان رو جدای از همزادپنداریهای گاه به گاهش، بهخاطر بررسی مرگ دوسداشتم. باعث شد فک کنم به مرگ و واقعا دیدم از مرگ میترسم. بیشتر از هرچیز دیگهای. پایانی که باید همهچیز رو کنار گذاشت و رفت به نامعلومی مطلق. واقعا ترسناکترین چیز برای من ندونستن درمورد یه مقصد و نبود برنامهریزیه و خب مرگ چیزیه که نامعلومترینه. این کتاب رو با انتظار یه شاهکار نخونید بلکه برای یه استراحت برای مغز، یه رهاییبخش از روزمرگی و فکرا و یه کمککننده پس از سوگ بخونیدش. 0 20