سیاه برازنده ی توست

سیاه برازنده ی توست

سیاه برازنده ی توست

احلام مستغانمی و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

با کنجکاوی، هاله را تماشا می کرد. او را می دید و بی آنکه بداند، صندلی تماشاگر را ترک می کرد و بر صحنه ی عشق می ایستاد.چنان مجذوب او شده بود که صدای سه بار تپیدن قلب خود را نشنید؛ صدایی ک پیش از کنار رفتن پرده از صحنه ی عشق، ورود آن ناآشنا را به زندگی اش اعلام می کند.عشق، حضور خود را خبر نمی دهد، ولی طنین آهنگش رسوایش می کند؛ چیزی شبیه نخستین ضربه های سمفونی پنجم موتزارت...ظاهر هاله را به یاد می آورد؛ راز فریبندگی اش در زیبایی دست نخورده اش بود. در زمانه ای که ستاره ها دیگر نه در آسمان، که در کلینیک های زیبایی پا به عرصه ی وجود می گذاشتند، او را شبیه هیچ کس نبود.ستاره نبود. موجودی بود از جنس نور. برای اینکه زن باشد، به آرایش نیازی نداشت؛ کافی بود حرف ببزند. برشی از رمان عاشقانه ی سیاه برازنده ی توست