معرفی کتاب آرتامانوفها اثر ماکسیم گورکی مترجم کاظم انصاری

در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
1
توضیحات
محل وقوع داستان، شهر «دریوموف» است. «آرتامانوف» روستایی زرخرید شاهزاده «راتسکی» بوده و در ساحل رودخانهٔ «راتا» کار میکرده و مباشرت املاک شاهزاده «گئورگی» را داشته است. پس از الغای اصول بردگی، خدمت شاهزاده را ترک کرده و میخواهد کارگاه کتانبافی تاسیس کند. دلیل آزادی روستاییان چنین بیان شده است: ((... تزار فهمیده است که دیگر از اشراف چیزی درنمیآید، چون هر چه دارند به مصرف زندگی خودشان میرسانند. شاهزاده «گئورگی» حتی پیش از آنکه ما آزاد شویم این مساله را حس میکرد. او به من میگفت: کار دهقانان زرخرید نفعی ندارد. به این جهت اکنون به ما اعتماد کردهاند که به کار آزاد بپردازیم... امروز هر کس باید لیاقت و ارزش خود را نشان بدهد. سند محکومیت و فنای خانخانی و اشرافیت امضاء شده و حالا شما خودتان اشراف هستید.)) اسم دو پسر «آرتامانوف»، «پیتر» و «نیکیتا» است و خواهرزادهای به نام «آلیوشکا» دارد و او را به فرزندی پذیرفته است. رمان «آرتامانوفها» داستان سهنسل از خانوادهٔ «آرتامانوف ها» است که دورهای تقریباً شصتساله، از آغاز دههٔ ۱۸۶۰ (پس از لغو نظام سرفداری در روسیه) تا آستانهٔ انقلاب ۱۹۱۷ را در بر میگیرد. نسل اول: «ایوان آرتامانوف» که از یک دهقان زرخرید به صاحبکارخانه و سرمایهدار تبدیل میشود. او نماد دورهٔ گذار از فئودالیسم به سرمایهداری است. نسل دوم: پسران او، «پیتر» و «نیکیتا» ، که کارخانه را ادامه میدهند اما گرفتار فساد اخلاقی، استبداد و بیارادگی میشوند. نسل سوم: «آلیوشکا» (فرزندخوانده)، که دیگر نه روح کارآفرینی نسل اول را دارد و نه قدرت نسل دوم را. او در برابر بحرانهای اجتماعی و اعتصابات کارگری، کاملاً درمانده است. «گورکی» در این رمان به مفاهیمی چون «سرمایه داری به عنوان بردگی نوین»، «فساد و زوال اخلاقی سرمایه داران»، «تناقضات طبقاتی و خشم فرودستان»، «محکوم به نابودی بودن سرمایه داری دیر یا زود» و... می پردازد. «ماکسیم گورکی» رمان «آرتامانوفها» را در سال ۱۹۲۵ نوشت و این رمان به سال ۱۹۴۸ به انگلیسی ترجمه شده است و اوضاع روسیهٔ پیش از انقلاب را از دید «گورکی» نشان میدهد و ظهور و سقوط فئودالیسم را در روسیه تصویر میکند. «ماکسیم گورکی» (1936_۱۸۶۸) بزرگترین نمایندهٔ تجدید حیات رئالیسم روسیه است. نام حقیقی او «آلکسی ماکسیموویچ پشکوف» است. پنج ساله بود که پدرش درگذشت. از کودکی با هر نوع کار شاق و پر زحمتی آشنا شد. مدتی بر یکی از کشتیهای بخاریای که بر «وُلگا» رفت و آمد میکرد، شاگرد آشپز شد و خواندن و نوشتن را از آشپز یاد گرفت. در پانزدهسالگی میخواست وارد مدرسهای در «غازان» شود، اما به علت فقر مالی نتوانست. در «غازان» با دانشجویان دانشگاه آشنا شد و بذر افکار انقلابی را در ذهنش افشاندند. در اکتبر ۱۸۹۲ هنگامی که در انبار راهآهن تفلیس کار میکرد، نخستین داستانش را به نام «ما کارچودرا» در مجلهٔ قفقاز با امضای «گورکی» منتشر کرد. به سال ۱۸۹۸ داستانهایش را در دو مجلد منتشر ساخت. سالهای ۱۹۰۳-۱۹۰۴ نمایشنامهٔ مشهورش «در اعماق [اجتماع]» پانصد شب در پی در «برلین» بر صحنه بود. در «پترزبورگ» با سوسیال دموکراتها آشنا شد. درآمد او از طریق فروش آثارش یکی از پشتوانههای مالی نهضت بود. چند بار بازداشت شد. در سیوسهسالگی به عضویت افتخاری آکادمی سلطنتی برگزیده شد، ولی چون تحت نظر پلیس بود، عضویتش لغو شد. در مبارزه با وامهای خارجی روسیه سهم مهمی ایفا کرد و در ماه سپتامبر فعالانه به شورش مسلحانهٔ مسکو کمک کرد. در جنگهای میهنی، موضع انترناسیونالیستی را برگزید و از بلشویکها حمایت کرد. او اغلب نقش مدافع صلح و فرهنگ را ایفا میکرد. برخی از آثار «ماکسیم گورکی»: «سه رفیق»، «فوما گوردیف»، «شهر شیطان زرد»، «دوران کودکی»، «دانشکدههای من»، «در جستوجوی نان»، «خاطراتی از تالستوی»، «مالوا»، «همسفر من»، «مادر»، «اعتراف»، «شهر اوکوروف»، «گوشههایی از خاطرات من» است.
لیستهای مرتبط به آرتامانوفها
1404/5/1