ریشه های الهیاتی مدرنیته

ریشه های الهیاتی مدرنیته

ریشه های الهیاتی مدرنیته

4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

17

شابک
9786226700221
تعداد صفحات
440
تاریخ انتشار
1401/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب حاضر، ریشه های الهیاتی مدرنیته، یکی از واپسین مساهمت های فکری در مجادله بر سر مشروعیت دوران مدرن در جهان انگلیسی زبان است؛ مجادله ای که اساساً در آلمان پس از جنگ، در دهه ۱۹۵۰، شروع شد. در این مجادله، مخالفانی که با توسل به مبانی الهیاتی، خودآیینی مدرنیته را مردود میشمرند، از دو (به تعبیر هانس بلومنبرگ) سلاح استفاده می کنند: تز سکولاریزاسیون و تز مدرنیته گنوسی. مهم ترین نمایندگان تزسکولاریزاسیون، کارل لوویت و کارل اشمیت هستند و شاخص ترین اصحاب تز مدرنیته گنوسی عبارت اند از اریک فوگلین، هانس یوناس و اریک تابس. وجه مشترک این دو تز، بدعت آمیز خواندن مدرنیته است؛ اصحاب تزاول اظهار می کنند که مدرنیته ساختارهای فکری خود را از قلمرو روحانی به ارث برده است و نمی تواند بر پای خود بایستد.
      

یادداشت‌ها

پرومته یا
          پرومته یا اُدیپ؟

جدال بر سر چیستی، تاریخ، خاستگاه و حتی میزان اهمیت مفهومی به نام مدرنیته، در تاریخ اندیشه‌ی غرب، قدمتی به اندازه‌ی خود مدرنیته دارد. در همین راستا، پرسش‌های زیادی از آن زمان تاکنون مطرح شده‌اند؛ پرسش‌هایی نظیر مدرنیته یا مدرنیته‌ها؟ اصلاً چرا «مدرن»؟ این دوران واجد چه خصوصیتی است که آن را از دوران پیشامدرن، از سنت مسیحی، متمایز می‌سازد؟ آیا این تمایز صرفاً شکلی و صوری است یا چیزی ماهوی در نحوه‌ی نگرش انسان به طبیعت، خدا و خودش تغییر کرده و از این حیث، آن را والاتر یا سودمندتر از نظرگاه دوران پیشامدرن ساخته است؟ والایی مهم است یا سودمندی؟ اصولاً وضع بشری در دوران مدرن بهتر شده یا بدتر؟ آیا قرون وسطی، چنان که می‌گویند و شنیده‌ایم، سراسر سیاهی و نکبت؛ و دوران مدرن، مزین به نور علم و آزادی‌ست؟ اما زمانی در قرن بیستم و تحت تأثیر فجایع و شروری که در پی وقوع جنگ‌های جهانی اول و دوم پدید آمدند، پرسشی کانونی مطرح شد دال بر اینکه شاید این مدرنیته‌ی ادعایی، آنچنان هم پاک و درخشان و مشروع نبوده که در بستر خود چنین فرزندان طاغی و چنین وقایع شرم‌آوری را پرورانده است. شاید اُدیپی‌ست که صرفاً ژست معصومانه‌ی یک پرومته‌ی رنجور و فداکار را به خود گرفته است؟ حول این پرسش، جدالی نفس‌گیر درگرفت و عده‌ای از برجسته‌ترین چهره‌های قرن بیستم در حوزه‌ی الاهیات و تاریخ را، با قلم‌هایی آخته، وارد نبردی تئوریک کرد. مایکل آلن گیلسپی نیز کوشیده تا آتش نبرد مزبور را، با گشودن جبهه‌های تئوریک جدید، زنده نگاه دارد. موتور این نزاع، سوخت خود را از پرسشی تأمین می‌کند که البته خود محلِ پرسش است: آیا مدرنیته فرزندی‌ست مشروع که بعد از رسیدن به بلوغ از والدین خود جدا شده و به مسیر خود رفته است یا طفلی‌ست نامشروع و نوپا که صرفاً محبت والدین مسیحی خود را پاک فراموش کرده است؟ پرسش جذابی‌ست، نه؟ پاسخ‌های جذاب‌تری هم دارد که یکی از آن‌ها همین کتاب است.
        

2