عبور از خط

عبور از خط

عبور از خط

ارنست یونگر و 1 نفر دیگر
3.2
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

6

شابک
9789645675736
تعداد صفحات
64
تاریخ انتشار
1386/5/24

توضیحات

        امروزه اتهام نیست انگاری جزو شایع ترین اتهام هاست وهرکسی به آسانی به مخالفانش برچسب نیست انگاری می زند.باید این اتهام را به جان بخریم ونزد کسانی که بی وقفه در جست وجوی گناهکارانند.لحظه ای درنگ نکنیم.آنکه قدرت عظیم نیستی را نیازموده وبه این وسوسه تن در نداده است،کم تر از دیگران زمان را می شناسد.سینه هاست که مرکز عالم برهوت و ویرانه هاست...اینجا مغاکی است که شیاطین بدان هجوم می آورند.هرکس فارغ از اینکه از چه طبقه ای یامقامی باشددر نبردی بی واسطه ومستقل به سر می برد و با پیروزی اوست که عالم تغییر می کند.اگر او قوی تر باشدّ،نیستی به آشیان خود خواهد خزید.
ارنست یونگر در کتاب((عبور از خط))همچون کسی است که در آیینه  ی آینده نظر کرده است.وقایع را یکی پس از دیگری بازگو می کند؛از گذشته می گوید ،حال را وصف می کند واز آینده خبر می دهد.شاید به همین سبب است که این کتاب خواننده ی اهل فکر را راحت نمی گذارد وبه اندیشه وا می دارد.
      

یادداشت‌ها

ذرني

ذرني

1401/9/18

        بر اساس ترجمه‌ی جلال آل‌احمد:

محور اول: هدف و غرض از نگارش کتاب یا ایده‌ی کلی آن (با توجه به مقدمه و اظهارات نویسنده‌ی کتاب و همچنین فهم خواننده از فضای کلی کتاب)
ابتدا از شخصیت ارنست یونگر (نویسنده‌ی کتاب) معرفی به عمل می‌آید. سپس جلال آل احمد (مقرر) ماجرای تلقی این نوشته از استادش، دکتر محمود هومن (مترجم از آلمانی)، و تقریر خود بر آن را نقل می‌کند. خود او اذعان می‌دارد که متن این کتاب دشوار است و در هنگام ترجمه‌ی آن یک دور فلسفه را مرور کرده. البته این کار تا مدتی ناقص مانده و بعدا به همت یکی دیگر از شاگردان دکتر هومن به انجام رسیده است. در فصول کتاب به ترتیب، به عوامل، توصیفات و علاج نیهیلیسم پرداخته است.

محور دوم: گزارش از محتوای کلی کتاب به تفکیک بخش‌ها و فصول آن (اشاره به خلاصه‌ای از مهم‌ترین دیدگاه‌ها و مباحث مطرح شده در فصول کتاب)
1-  پیش بینی: ابتدا معرفی کلی از نیهیلیسم دارد و برای این کار، آثار نیچه و داستایوفسکی را با هم مقایسه می‌کند. بعد کاربردهای نیهیلیسم را برای افراد مختلف نشان می‌دهد. در کل، می‌توان گفت که کاربرد آن برای شکست دادن حریف است و از درون فرد آغاز می‌شود و سپس به جامعه سرایت می‌یابد.
2-  تشخیص: همه در معرض نفوذ نیهیلیسم هستند. تعریف نیهیلیسم شرط درمان آن است. نیچه می‌گوید که بی ارزش شدن برترین ارزش‌ها است. هم می‌تواند نشانه‌ی ضعف باشد هم قوت. انتزاع از نظمی گسترده می‌تواند به نیهیلیسم ختم شود. لزوما نمی‌توان گفت که نیهیلیسم بیماری و انحطاط است. در جایی که نیهیلیسم عادی شده باشد، برای فرد تنها انتخاب میان انواع ناحق باقی می‌ماند. ناآرام کننده‌ترین خطر در هم جوشیدن یا حتی در هم محو شدن نیک و شر است و «کاستن» مؤلفه‌ی اصلی. نشانه‌های دیگری البته وجود دارد، مانند: از میان رفتن خارق عادت، تقلیل به علم به فن اندازه گیری، تمایل به تخصص، نمره بندی کردن آدم‌ها، قرتی گری، فحشا و ...
3-  درمان: نمی‌توان نسخه‌ی واحدی برای درمان نیهیلیسم پیچید. ابتدا باید سؤالی در باب تعیین ارزش‌های اساسی طرح کنیم. در گذشته، تحولاتی ایجاد شد که جهان را پس از پیشرفت علوم -که عامل نیهیلیسم بود- از سقوط نجات داد. این عوامل را باید در نوشته‌ی نویسندگان یافت. باری علاوه بر معنویت، هنر هم می‌تواند ما را نجات بدهد.

محور سوم: ملاحظات، تأملات، نکات، انتقادات، ابهامات و پرسش‌های خواننده نسبت به کتاب
نمی‌توان ادعا کرد که با یک بار خواندن این کتاب، تمام مقصود نویسنده درک می‌شود. بلکه همان طور که جلال آل احمد در ابتدا گفته، دشوار است و نیازمند پیشینه‌ی مطالعاتی گسترده‌ی فلسفی است. البته علاوه بر فلسفه، فرد باید با ادبیات، تاریخ، سیاست و علوم طبیعی هم آشنا باشد تا بتواند تمام و کمال آن را ادراک کند. قدرت قلم آل احمد و گزینش واژگان هم عامل دیگری است که بر فهم مراد نویسنده سایه می‌افکند. با وجود اختصار، این کتاب را باید -به حسب نیاز- چند بار خواند، چراکه گاهی این گونه بود که عبارات پراکنده‌ی متن را در پایان بخش‌ها درک می‌کردم، در حالی که در میانه‌ی خواندن خود آن‌ها گنگ بودم و نمی‌فهمیدم ارتباط آن‌ها با موضوع چیست. به خصوص، هنوز به نظرم می‌رسد مثلا جا داشت فصل آخر بیشتر پرداخته شود و پاسخ تمام سؤالاتی را که در دو فصل گذشته بیان کرده، روشن‌تر بدهد. اگر فصل آخر -که اندکی التهاب بیشتری دارد- به طور کامل درک نشود (که این استعداد را دارد)، سؤالات در ذهن خواننده حل نشده باقی می‌ماند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          Bookism 📖:
خط کجاست که کتاب در پی بررسی عبور از آن است؟ شاید این خط همچنان برای ما گنگ باشد؛ اما به نظر می‌رسد مراد از آن وضعیت جهان پس از دو جنگ جهانی است که مشخصه مهم آن نیست انگاری و بر باد رفتن ارزش‌هایی است که پیش از آن انسان بر‌اساس آن‌ها عمل می‌نمود. کتاب در سه فصل پیش‌بینی، تشخیص و درمان تنظیم شده است که در وهله اول چنین در ذهن آشکار می‌شود که نویسنده نیهیلیسم را بیماری می‌داند اما در فصل دو خود توضیح می‌دهد که نیهیلیسم نه بیماری است نه شر و نه کائوس و با بیان تمایز نیست انگاری با مفاهیم فوق سعی در شفاف‌سازی مفهومی آن دارد. در فصل نخست یا پیش بینی نیز نویسنده آلمانی که در فضای جنگ زده سال ۱۹۵۰ زیست می‌کند با مقایسه نگاه نیچه و داستایوفسکی به نیست‌انگاری، چگونگی دیدگاه‌های بدبینانه و خوش‌بینانه را بررسی می‌کند همچنین به طرح نسبت ترس، قدرت و حکومت می‌پردازد.
در فصل نهایی یا درمان نیز اصلی‌ترین مشکل را مسئله ایمان دانسته و در جهانی که ارزش‌ها بی‌ارزش شده‌اند، دین را با شروطی چاره‌ساز می‌داند.
در ادامه گزارشی مفصل‌تر بر این کتاب کم حجم؛ اما ثقیل و دیر‌یاب ارائه خواهد شد.
#عبور‌از‌خط ۱

فصل اول
پیش بینی
در این بخش نویسنده به مقایسه دو اثر راسکولنیکف و اراده معطوف به قدرت نیچه می پردازد اولی مضامین اخلاقی و الهی را در مورد نیست انگاری مورد توجه قرار می‌دهد و دومی از زاویه ای معنوی و سازنده و همراه  با جسارت به موضوع می‌نگرد از نظر او هر دو به ناپلئون توجه خاصی دارند. اولی از منظری منفی به او می نگرد و به شفابخشی دردورنج توجه دارد ولی نیچه از جنبه مثبت و رهاشدگی به  او می‌نگرد. نیچه و داستایوفسکی هر دو به ما از جنبشی خبر می دهند که نیست انگاری مرحله و پیش فرض ضروری آن است.
اما دستاوردهای آن جنبش چیست؟ پاسخهای ما در این باره می‌توانند خوشبینانه یا بدبینانه باشد. نویسنده خوش بینی را اگر به عنوان دانشی که به عمق رسیده است که از دست قدرت امور واقع بیرون باشد و سازنده باشد و به اراده و امید جان دهد رو به رو شدیم، دارای فوایدی میداند. از نظر وی نقطه مقابل خوشبینی را بد‌بینی بلکه نا‌امیدی از پیروز شدن می‌دان.د در چنین شرایطی معتقد است که وحشت وجود انسان را فرا می‌گیرد و این ترس و هراس مورد سوءاستفاده قدرت‌ها قرار می‌گیرد و شایعات و تبلیغات نیست‌انگارانه نیز به این هراس دامن می زند و از این طریق حکومت‌ها برای خود حصار امنی ایجاد می‌کنند. رفتار افراد در چنین شرایطی تعیین کننده است و تصمیم دیکتاتورها مشروط به تصمیم افراد است و درون افراد میدان حقیقیی این عالم است، همان‌طور که در پایان کتاب به آن اذعان می‌شود.
#عبور‌از‌خط ۲

فصل دوم؛ تشخیص
در این فصل نویسنده به دنبال ایضاح مفهومی نیهیلیسم است و در این راستا مطالبی چند را بیان می کند.
او معتقد است از لوازم نیست انگاری انقطاع پیوند با امر مطلق است. در طنین جهانی هیچ امر قدسی وجود ندارد. او در این فصل نیز مقایسه نیچه و داستایوفسکی و ادامه می‌دهد و بیان می‌دارد نیچه نیست انگاری را بی ارزش شدن برترین ارزش ها دانسته و در شرایط حال و اکنون آن را حالتی طبیعی اما در مرحله گذار آن را بیمارگونه می‌داند. همچنین در بیان نسبت نیست انگاری و بدبینی بیان می‌کند نه تنها بدبینی به نیست انگاری می‌انجامد بلکه نیست انگاری شکل افراطی بدبینی است.
نیست انگاری نه این جهان که عالم دیگر را بیهوده می‌نامد.  اما نظر داستایوفسکی درباره نیست انگاری چیست؟
او نیست انگاری را منزوی شدن افراد جامعه می داند. داستایوفسکی نیست‌انگاری را به صورت مطلق بد نمی‌داند بلکه معتقد است در بهترین حالت ممکن می‌تواند شفای افراد را به دنبال داشته باشد و حتی فرد پس از اعتراف به گناه خویش به جامعه برگردد و در مراتبی بالاتر از آنچه که قبل از نیست انگاری بود، قرار گیرد.
نقطه اشتراک دیدگاه نیچه و داستایوفسکی در رابطه با نیست نگاری چیست؟
در این مورد می‌توان سه مسئله را ذکر نمود ۱ گذار از مرحله شک به بدبینی ۲ فعالیت در مکان‌هایی عاری از خدا و هرگونه ارزش است و ۳ انجام فعالیت‌های جدید. در حقیقت می توان گفت این دو اندیشمند به مسئله‌ای واحد از نظرگاه های متفاوت نگریسته‌اند. اما چرا نمی توان از نیست انگاری تعریفی مشخص ارائه داد؟ عقل امکان شناخت نیستی را ندارد و ما از نیستی نه تصویری داریم و نه مفهومی.
برای تصور نیست انگاری باید آن را از پدیده بیماری شر و کاووس تفکیک کنیم. در این میان کائوس برای ما از همه نا‌آشکار تر است‌. نویسنده معتقد است که نیست انگاری نه با آشوب بلکه در سیستم‌های نظام مند است که می‌تواند به خوبی گسترش یابد و نظم انتزاعی زیربنای مناسبی برای نیهیلیسم است. او بیان می دارد که نظم فنی وانمود می کند که میزان خلا و مظروف لازم این خلأ ارزشی را می شناسد که همان اتحادیه ها صندوق بیمه اجتماعی سندیکاها و غیره است.
او میگوید نظم نیز همانند بدبینی با نیست‌انگاری همراه است و در عالم توسعه یافته نظام‌مند است که امکان بسط می‌یابد. اما در کجا شاهد کائوس خواهیم بود؟ کائوس در زمانی آشکار می شود که نیست انگاری در یکی از مجموعه هایش با شکست مواجه شود. آشوب در نهایت می‌تواند یکی از عواقب نیست انگاری باشد.
اما نسبت نیست انگاری و آشوب با آنارشیست چیست؟ نیست انگار فرد هرج و مرج طلب را دشمن خود می داند و همچنین آشوب و هرج و مرج طلبی با یکدیگر تفاوت دارد و دو نوع متفاوت از بی نظمی هستند و نیست انگار با هر دوی آنها سر سازگاری ندارد.
#عبور‌از‌خط ۳

مورد بعدی که تمایز آن با نیست‌انگاری بررسی می‌شود بیماری است.
بر‌خلاف تصور نیست‌انگاری نه با بیماری که به خصوص در نیهیلیسم فعال که با قدرت ارتباط دارد با سلامت بیشتر همراه است. نویسنده یکی از ویژگی‌های نیهیلیسم را حزم‌اندیشی و احتیاط می‌داند که آن را در تکثر بیمه‌های اجتماعی و رفاه روز‌افزون می‌بینیم. او همچنین ورزش حرفه‌ای را یکی دیگر از ویژگی‌های نیهیلیسمی می‌داند که درصدد رساندن انسان به آن وضعیت خودکاری‌ای است که همچون ماشین‌های آهنی کار می‌کند و از این جهت توسعه را مورد سرزنش می‌بیند.
نویسنده همچنین اشاره کوتاهیی به منابع و مکاتبی می‌کند که نیست انگاری را پروراندند و در اینجا به جنگ‌های داخلی و جنگهای جهانی اشاره می‌کند.
یکی از نکاتی که در این کتاب برای من جالب بود توجه به نقش ادبیات در بازنمایی جریانات جامعه است.
در این بخش نویسنده به تحلیل چگونگی صحبت از نیست‌انگاری در ادبیات می‌پردازد. او تمنای ادبیات را پاسخ این پرسش می‌داند که چگونه انسان می‌تواند با وجود قدرت نابودکننده نیست انگاری همچنان وجود داشته باشد. او نقطه مشترک همه آثار غالبا فرانسوی نیهیلیسم را تجربه و توجه به وضع موقتی بشر می‌داند.
اما نهیلیسم از آن کیست؟ آیا صرفا جوامع کهن را در‌بر می‌گیرد؟
پاسخ این سوال احتمالا خیر است زیرا ملل کهن پایبندی بیشتری به مذهب دارند و همین مانع از بسط عمیق نیهیلیسم در آن‌ها می‌شود و نیست‌انگاری در جوامعی نفوذ بیشتری می‌یابد که فرهنگ کهن و تاریخ و سنت قدرتمندی ندارند.
کتاب بیان می‌کند که نیهیلیسم مذهب دوران مدرن است.
سومین تمایز نیهیلیسم تمایز آن با شر است.
نیهیلیسم الزاما با شر همراه نیست و اتفاقا نیهیلیسم با نظم در ارتباط است و شر عموما آنجا بروز می‌یابد که آشوب و بی‌نظمی رخ می‌دهد و با کائوس پیوند دارد.
نیهیلیسم ما را به خودکاری اخلاقی کشانده و از آزادی برای ما فقط حق انتخاب میان انواع بی‌عدالتی‌ها باقی گذاشته است.
نیهیلیسم را نمی‌شود شر خطا کرد زیرا برای شر درمان روشن است کار جایی سخت می‌شود که خیر و شر به هم می‌آمیزند.
اما نشانه‌های یک جهان نیهسلیستی چیست؟
یکی از آن‌ها تنزل است ان هم تنزلی که در عرصه‌های وسیعی از معنوی و زیبایی تا اقتصاد و سلامتی به چشم می‌آید.
یکی دیگر از نکات جالب و قابل توجه کتاب برای من نسبت رویکرد‌های جدید فلسفه علم به دانش و استدلال علمی با نیهیلیسم است که سادگی را نشانه درستی می‌داند و به دنبال تقلیل مباحث پیچیده به علل ساده است. و نویسنده چنین چیزی را از نشانه‌های نیست انگاری می‌داند.
محمو معجزه و جهانی که در آن ارقام اهمیت یافته و به دنبال قابلیت انداره‌گیری بیشتر و کمی کردن کیفیات است نیز از دیگر علائم نیست‌انگاری است.
تفرد و تخصصی شدن نیز از دیگر نشانگان نیهیلیسم است.
کتاب بار دیگر به گفته معروف نیچه درباره بی‌ارزش شدن ارزش‌ها باز‌می‌گردد و می‌گوید این خلا ارزشی کوشش‌های جدیدی را رقم می‌زند که ارزش‌هایی تنزل‌یافته را جایگزین کرده یا به شکل گیری مذاهب جدید می‌انجامد و این بار نه ارزش‌های متعالی که جهان‌نگری‌ها و فرق گوناگون سعی در دست‌گیری انسان و خلق معنا دارند. چنین چیزی در حوزه سیاست آن‌گونه تجلی می‌یابد که اهداف و اصول نظری آن‌ها تبدیل به اصولی اخلاقی می‌شوند.
در جهانی که تنزل یافته است زیبایی و هنر و عشق را نیز با ارقام محک می‌زنند و جهان روابط علی محضی می‌شود از منظر اقتصادی تاریخی و اجتماعی به آن پرداخته می‌شود.
اما کتاب در جستجوی درمان است و البته که در حال و هوای پس از جنگ جهانی نفس می‌کشد. او در عین حال که ترسان از قدرت نظامی حکومت‌ها است ،این اجماع جهانی بر مسئله زمین را بارقه‌ای از امید می‌داند.
#عبور‌از‌خط ۴

اما فصل نهایی کتاب؛ درمان
نزدیک بودن به فاجعه همان‌طور که در فصل یک گفته شد و مجهول بودن علل حقیقی وضعیتی که در آن هستیم، مانع از ارائه
پاسخ‌های دقیق می‌شود.
ما در وضعیتی هستیم که روح خطی را می‌بیند که ارزش‌ها بر روی آن در حال ذوب شدن‌اند و این وضعیت انسان را به سرگشتگی دچار سخته است. این سرگشتگی در اموری ظاهر می‌شود که به حوزه ایمان تعلق دارد.
نویسنده معتقد است راه درمان بازگشت به کلیسا است همان‌طور که در جنگ نیز حضور ارزش‌های کلیسا مانع از بازگشت بشر به دوران بدویت شد.
اما او در این نظر خود چندان هم به کلیسا مطمین نبوده و آن را کاملا دور‌افتاده از جریان‌های نیهیلیستی نمی‌داند بلکه کلیسا نیز با دعوا با مدافعین روشنگری درون گفت‌وگویی نیست‌انگارانه قرار گرفته است. از طرف دیگر واگذاری انسان‌ها به حال خودشان نیز آن‌ها را به آغوش استثمار یا فرق نو می‌اندازد.
سه امر داشتن دغدغه مامبدا طبیعی توده‌ه،ا سربرآوردن تک علوم از فضای کوپرنیکی و ظهور موضوعات الهی در ادبیات جهانی سه نکته بسیار مثبت هستند که ما را از بدبینی نسبت به وضع موجود باز‌می‌دارند.
نگارنده کتاب استثمار را یکی دیگر از ویژگی‌های دنیای ماشینی و خودکار می‌بیند. او درگیری با لویاتان را فراگیرترین درگیری عالم ما می‌داند. او نقطه اون نیهیلیسم را غلبه دو ترس می‌داند. یک ترس از خلا درونی و دو ترسی که از بیرون به انسان سرایت می‌کند. وجود این دو ترس سبب می‌شود که این لویاتان مهارناپذیر گردد.
اما حتی بعد از مهار لویاتان نیز قصه پایان نمی‌یابد چراکه خلا نبود او را نمی‌توان با بی‌ایمانی پر کرد.
اما ایدئولوژی ها در این جهان نیهیلیستی چه نقشی دارند؟
او معتقد است حتی احزابی که برای مبارزه با بوروکراسی ظاهر می‌شوند نیز درد ما را دوا نخواهند کرد. او معتقد است ایدئولوژی‌هایی که به دنبال آرامش رون و روانند و اتفاقا رواج آن‌ها را امروزه بسیار بیشتر از دوران نگارش این کتاب می‌بینیم، به نفع لویاتان هستند. ضمن اینکه او معتقد است از سال ۱۹۱۸ دیگر دوران ایدئولوژی‌ها سر‌آمده است.
او توصیف خود از لویاتان و همچنین دیدگاهش درباره وضعیت آن روز آلمان و سلاح‌‌های جنگی را ادامه می‌دهد و درنهایت بیان می‌کند که این اژدهای قدرت است که خواسته های خود را مطابق منافع میهن نشان می‌دهد و از این طریق قربانیان فراوانی می‌گیرد‌.
یکی دیگر از مفاهیمی کتاب در فصل درمان به آن می‌پردازد، سازمان است. او معتقد است انسان در چارچوب سازمانی که امنیت را برای او فراهم می‌کند، آزادی خودش را از دست می‌دهد.
او بر محدودیت آزادی را خصوصا در دوران وحشت‌بار جنگ و حاکمیت ترس تاکید می‌کند.
اما آیا آزادی همچنان در زمینه‌هایی وجود دارد؟
او آزادی را در قلمرو‌هایی ممکن می‌داند که هرچند قابلیتسازمان‌پذیری دارند اما هنوز جزیی از سازمان به شمار نمی‌روند؛ او این قلمرو‌ها را طبیعت وحش می‌نامد.
اما کجا از حضور اژدهای قدرت در امان خواهیم بود و آزادی در کدام قلمرو‌ها مسکن می‌یابد؟
او سه قلمرو مرگ، هنر و عشق را نام می‌برد.
کسی که از مرگ نهراسد و از دام ترس برهد، بزرگ‌ترین دشمن لویاتان است.
عشق دومین نیروی مبارزه است و جنسیت راهی برای شکستن جبر آهنین زمان است. اگر عشق چراغ راه شود، جریان‌های تکنولوژی عقب می‌نشینند.
هنر نیز اگر در چنگ لویاتان نیفتد و ابزاری برای روح آگاه واقع شود، رهایی بخش خواهد بود. ضمن اینکه هنر در جایی شکوفا می‌شود که آزادی باشد.
وضع اندیشه در دوران سلطه لویاتان چگونه است؟
او معتقد است سبک تفکر ما از هر نظر با دوران کلاسیک متفاوت گشته است و حتی در اشعار ما این تفاوت منعکس شده است.
از ویژگی‌های تفکر این دوران متزلزل شدن یقین است‌ همان تنزلی که پیش‌تر از علائم نیهیلیسم بیان شد.
همچنین از دیگر مشخصه های تفکر در این دوران، تجربه‌پذیری است.
نگارنده معتقد است طلبیدن پاسخ پرسش‌ها از عالم ماده از ویژگی‌های این دوران است و برای عبور از این جهان باید به پاسخ‌هایی را از عالم معنا بجوییم.
در پایان نویسنده بیان می‌دارد هرکس در حال جنگ با نیستی است. اگر در نبر با این نیستی پیروز شویم، گنج‌هایی که با خود به اعماق دریا برده بود را بر لبه‌ساحل خواهد گذاشت. گنج‌هایی که جبران مافات قربانیانی است که نیست‌انگاری از ما گرفت.
#عبور‌از‌خط ۵

سوالات ابهامات و...
کتاب با ادبیاتی بسیار سخت نوشته شده بود چنانکه دشواری و دیریابی منظور نویسنده را در تفاوت‌های بعضا چشم‌گیر دو ترجمه کتاب می‌توان دریافت.
بیان تعریف نسبتا دقیق‌تری از نیهیلیسم و بیان ویژگی‌های آن، نسبت آن با دین، جنگ‌های جهانی، قدرت، احزاب سیاسی، اخلاق، بروکراسی و.. برای من بسیار جالب و قابل توجه بود.
این کتاب برای من آشکار کرد که تا چه حد درگیر نیهیلیسم شده‌ایم بدون آنکه متوجه آن باشیم و بدون آنکه آگاه باشیم در ذهن و در عمل با نیست‌انگاری دست و پنج نرم می‌کنیم.
تعبیر نیچه از نیهیلیسم به بی‌ارزش شدن بی‌ارزش‌ها را امروزه در جامعه خود شاهدیم
نسل ما به بسیاری از ارزش‌های پدران و مادران‌مان توجهی ندارد و شکاکیت نسبت به همه ارزش‌ها تا مغز استخوان‌مان نفوذ کرده است.
اما عبارات کتاب و منظور نویسنده یا مترجم از برخی واژگان و مفاهیم برای من آشکار نبود. برای مثال منظور از اژدهای قدرت در ترجمه آل‌احمد یا لویاتان در ترجمه ماریا ناصر چیست؟
مراد از وجود در این کتاب مثلا در جایی که مبدا اصلی را در طبیعت بکر وجود می‌داند چیست؟
همچنین آنجا که سخن از فردیت می‌زند مرادش از تفرد در جهان نیهیلیسمی چیست و ویژگی‌های آن کدام است؟
آیا نیست‌انگاری حقیقتا مفهومی چنین عام است که بتوان بسیاری از ویژگی‌های جهان معاصر را به آن نسبت داد؟ به نظر می‌رسد تحلیل‌های نویسنده در برخی مواضعش نسبت به مختصات جهان امروز و نسبت دادن آن‌ها به نیهیلیسم نوعی تقلیل‌گرایی موارد بوده است و آنچه که از مختصات علم جدید نقد می‌کرد که به دنبال علتی ساده برای مسایل پیچیده است، خود شامل آن نقد می‌شود.
تحلیل و تبیین کتاب از چرایی و تاریخ پیدایش نیهیلیسم بسیار ضعیف و اندک بود. بیان اینکه نزدیکی ما به فاجعه افق دیدمان را تار کرده است تا‌حدودی توجیهی بر عدم ارائه تحلیل دقیق به نظر می‌رسد زیرا اگر این تار شون افق دیدمان چنین عمیق و گسترده بود نویسنده چه طور توانست به همین میزان به توصیف نیهیلیسم بپردازد.
افزون بر این‌ها نویسنده اشارات مستقیم و مثال‌های دقیق کمی برای وضع نیهیلیسم داشت و در بسیاری از نقاط می‌توانست مثال‌هایی برای اثبات ادعای خویش بیاورد.
کتاب بیشتر یک دفتر یاد‌داشت نویسنده به نظر می‌رسید تا یک کتاب منسجم. از شاخه‌ای به شاخه پریدن، نداشتن نظم منطقی مرتب و حتی پایبند نبودن به عنوان فصول توسط نویسنده، ارجاع بسیار اندک به دیدگاه‌ها و مواضع سایر فیلسوفان و اندیشمندان درباره نیهیلیسم از ضعف‌های این کتاب بود.
همچنین برخی از استعاره‌های کتاب خصوصا آنجا که به اساطیر ارجاع می‌داد برای ذهن من غیر‌قابل درک و یا بسیار دیر‌یاب بود.

پ.ن: برای مطالعه بیشتر در مورد کشف فردیت و تفرد در جهان نیهیلیستی، کتاب فرهنگ رنسانس در ایتالیا، اثر یاکوب بورکهارت، مخصوصا بخش دوم این کتاب، میتواند کمک کننده باشد.

#عبور‌از‌خط ۶
        

0