معرفی کتاب او اثر زاهد بارخدا

در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
«من فقط صدا را شنیده بودم ؛ ندیده بودم خودش را. درد داشت ندیدنش؛ فقدانِ «او». من مرد آن غیبت نبودم. از پَسش برنمی آمدم. تلاش می کردم برای فراموشی؛ فراموش کردن کسی که ندیده بودم. خاطره نداشتم از او. نمی شد فراموش کرد. فراموش ناشدنی ست آن که نیست و نبوده است گویا. نمی شد یادش را ترک کرد. پیوسته درد بود غیبتش. حضورش درد بود ، با درد معاشقه می کردم. معشوق من آن درد بود. حضور خارجی نداشت. هرچه بود، زخمی بود که دیدنی نبود. نمی شد فهمید دارو و مرهم را کجا باید مالید. بی معشوق، عاشق شده بودم؛ عاشق جای خالی او.»
لیستهای مرتبط به او