معرفی کتاب کوجو اثر استیون کینگ مترجم مریم ملکوتی

کوجو

کوجو

استیون کینگ و 1 نفر دیگر
3.8
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

4

ناشر
قطره
شابک
9786001194092
تعداد صفحات
462
تاریخ انتشار
1392/6/3

توضیحات

        زندگی برای دونا ترنتون یکنواخت شده بود. هر روز تمام وقتش را با فرزند سه ساله اش می گذراند. چیزی در آن دهکده ی کوچک برایش جذاب نبود. تازه دنیا هر روز بخش بیش تری از حضور پسرش را از او می گرفت. امسال تد به مهد کودک می رفت، بعد هم دبستان و بعد دبیرستان و... ناگهان پایش لغزید. چگونه در آن دام فرو رفت، خودش هم نفهمید. بهایش را چگونه پرداخت؟ ... داستان جالب و مهیج کوجو را بخوانید تا ماجرای عبرت آموز زنی را بدانید که برای فرار از پیر شدن چگونه می رفت تا هر چه داشت از دست بدهد.
      

لیست‌های مرتبط به کوجو

یادداشت‌ها

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          4.4/5
درود!
فکر کنم ۴ ۵ روزه این کتاب رو تموم کردم اما حوصلم نمی کشید مرور و ریویویی در مورد این کتاب بگم و به اشتراک بزارم، شاید برای اینکه نمیدونم چطور تجربه ی خوندنم ازش رو در کلمات بگنجونم، ولی این کتاب بهم ثابت کرد هنوز که هنوزه کینگ واقعا جای خاصی تو قلبم رو داره و میخوام به صورت جدی عمری برام موند بیشتر کتاب هاش رو بخونم چون میدونم تک تک لحظات عمرم به پاش صرف شه ارزش خودش رو داره، بریم برای شروع نقد:

۱.خلاصه یِ داستانِ این کتاب، که در پشت کتاب با ترجمه ی آذرباد نوشته شده و اسپویل زیادی نداره پس با خیال راحت بخونید:
"كوجو سگ نود‌کیلویی نژاد سنت‌ برنارد، سگ دوست داشتنی خانواده جو چمبر، ساکن کسل راک ایالت مِین و بهترین دوست برت چمبر ده ساله است. تا اینکه روزی کوجو خرگوشی را تا یک غار پنهان در زیر زمین تعقیب می‌کند. غاری مملو از خفاش‌های بیمار؛ و اتفاقی که برای کوجو و اطرافیان تیره‌بختش می‌افتد، بدون شک آن را به یکی از تلخ‌ترین و ترسناک‌ترین رمان‌های استیون کینگ تبدیل می‌کند که تاکنون نوشته است."

۲.خب ابتدا بریم سراغ کتاب، این کتاب داستان کوتاهی رو به دنبال داره و برعکس کتاب های دیگه کینگ طولانی نیست اما این کتاب چپتر و فصل بندی نداره و من وقتی میخواستم با پی دی اف اصلی مقایسه کنم خیلی سخت بود صفحه ی مورد نظر رو پیدا کنم و ناخواسته باعث می‌شد هنگام مقایسه چند صفحه جلوتر رو اسپویل بشم. 

۳.یک چیز بسیار مهم، حتما قبل این کتاب سعی کنید کتاب "منطقه ی مرده" یا همون "the dead zone" رو از نویسنده بخونید همونطور که آقای قاضی مترجم این کتاب در مقدمه اشاره کردن.
بعد این کتاب رو شروع کنید چون تو همون صفحات اول داستان اون کتاب رو براتون کامل اسپویل میکنه و حیفه اینگونه خودتون رو از خوندن اون کتاب محروم کنید چون هنوز که هنوزه منطقه ی مرده، جایی از قلبم رو گرفته مثل ۱۱/۲۲/۶۳ از همین نویسنده.   

۴.در مورد شخصیت ها، ما از از دیدگاه شخصیت ها و خانواده های مختلف با سطح دغدغه و روزمرگی هاشون که باهاش دست و پنجه نرم می‌کنند آشنا میشیم که هر کدوم چگونه سعی می‌کنند زندگیشون رو به اونی که هست بهتر کنند یا مشکلات پیش اومده رو حل و فصل کنند.
تو این کتاب، برعکس آثار دیگه کینگ، اون طعم کشمکش ها، تلاش و خیانت ها، جنگیدن برای زنده بودن و زندگی بهتر همه این ها موجب شد از اون قالب دو بعدی در بیان و کمی جون دار شدنشون رو احساس کنم با اینکه جا داشت بهتر روشون کار بشه. 

۵.از این نکته خوشم اومد، شخصیت ها تکراری و کلیشه ای نبودن که می تونم اشاره کنم اکنون و حتی در خیلی کتاب ها بشه تشخیصشون داد بر اساس تصمیمات و کردارشون، بلکه هر کدوم رنگ و لعابی رو به همراه داشتن و با تصمیم گیری های مختلفشون چه خوب و چه احمقانه ترینشون که آدم دوست داشت سرش رو بکوبه به دیوار، نشون میدادن یک انسان واقعی هم ممکنه تو این موارد چنین چیزی ازش سر بزنه دیگه از سهل انگاری، بی خیالی، بی اعتمادی، سوظن گرفته و خیلی گزینه های دیگه که زبانم قاصره از بیان کردنشون!

۶.این کتاب رو بیشتر از کتاب غبرستان حیوانات خانگی دوست داشتم، با اینکه اون کتاب امتیازهای بسیار زیادی مخصوصا با اون پایان دارکش نسبت به این کتاب داشت، و این کتابم خیلی نقص ها داشت اما در اینجا همه چی به صورت واقعی بیان شده بود!
میدونید گاهی لازم نیست چیزای ماوراءالطبیعه یا تخیلی و ارواح و غیره رو اضافه کرد تا با خوندنش موهای تنتون رو سیخ کنه یا از ترس و انزجار کتاب رو به گوشه ای پرت کنید و بگید بسه فقط تموم شو!
من تو این کتاب متوجه شدم حتی یک سگ مبتلا به هاری میتونه از هر هیولایی یا از هر چیزی که فکرش رو کنید خوی درنده و ترسناک تری داشته باشه و اینکه کینگ دیدگاه کوجو (همون اسم سگ داستانمون) رو در کتاب شرح داده بود تا از دید او داستان رو دنبال هم کنیم یکی از نقاط قوتی بود که نمیتونم نادیده بگیرم!

۷.اوایل کتاب یک حالت bruh و معمولی برام بود اواسط یکم جون گرفت اما اونجوری نتونست من رو مشتاق کنه و چند روز دراپ شد ولی صفحات آخر کتاب تونست بالاخره من رو جذب خودش کنه و میتونم این رو به جرئت بیان کنم در صفحات پایانی کتاب انگار من با شخصیت ها ترس، وحشت و روح و روانم رو قمار کرده باشم تا ببینم داستان به کجا پیش میره و چه سرنوشتی برای تک‌تک شخصیت ها در کمین خواهد نشست!

۸.در جاهای حساس و هیجانی داستان که نیاز داشتم بدونم داستان چطور پیش میره، کینگ برای مثال اومده بود بک استوری شخصیتی رو گفته بود که فقط حدود ده صفحه یا کمتر قرار نداشت حضور داشته باشه، اونم وسط جای حساس و من مجبور بودم سرسری بخونم تا به جای اصلی برسم..خب این یعنی چی-
        

0