معرفی کتاب ببرهای زخمی حکیمیه اثر حسام حیدری

ببرهای زخمی حکیمیه

ببرهای زخمی حکیمیه

حسام حیدری و 1 نفر دیگر
4.0
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

5

شابک
9786002298706
تعداد صفحات
124
تاریخ انتشار
1397/1/22

توضیحات

        
ما توی یک آپارتمان شش طبقه­ی چهل و دو واحدی زندگی
می­کردیم به اسم گلچین، طرف­های حکیمیه­ی تهران. برای
همین، اسم گروه را گذاشتیم «ببرهای زخمی حکیمیه».
بعدازظهرها، دوتا سوت می­زدم و بچه­ها را جمع می­کردم و می­رفتیم
تو حیاط و در مورد آدم­هایی که باید به­شان حمله می­کردیم
حرف می­زدیم و بعد که حوصله­امان سر می­رفت، حمله می­کردیم
به گلریزی­ها و خوراکی­های­شان را کش می­رفتیم. گلریزی­ها
بچه­های بلوک کناری­مان بودند که در ورودی و پارکینگ­شان با ما
یکی بود و چون مقامشان از ما پایین­تر بود باید نوکرمان می­شدند و
به ما مالیات می­دادند. مشکل این بود که گلریزی­ها، مثل ما، گروه
و رییس و از این چیزها نداشتند. برای همین، خودمان یکی از
دخترهای چاق­شان به اسم رژین را به عنوان رییس­شان انتخاب کرده
بودیم و هروقت بی­کار می­شدیم، کتکش می­زدیم یا گل­سر و
وسایلش را بر می­داشتیم توی پارکینگ دست رشته می­کردیم.
اوایل کسی کاری به کارمان نداشت ولی بعد از این­که یکی از بچه­های
ساختمان را که «رییس» صدایم نکرده بود مجبور کردم تو
باغچه سینه­خیز برود، مامان گوشم را پیچاند و گفت «رییس
بازی از امروز تعطیله امید ... به خدا قسم اگه یه­بار دیگه یکی
بیاد در خونه بگه بچه­ش رو کتک زدی خودت می­دونی.»
این­طوری شد که یک مدتی کمتر تو حیاط جمع 
شدیم و کارهای ناجور نکردیم تا این­که
قضیه­ی جنیفر پیش آمد.

      

یادداشت‌ها