معرفی کتاب آمیزقلمدون اثر اکبر رادی
در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
دلم میخواست جراتشو داشتم و امشب...مثل این غنچه نازت میکردم...دلم میخواست سرمو میذاشتم روی شونه ت و آهسته به خواب میرفتم.شونه ها تو مهربان،قوی و خیلی خوبه شوکت.اگه یه شب فقط یه شب سرمو می ذاشتم رو شونه ت،نه!حتی اگه یه لحظه دستتو می ذاشتی روی شونه های من...اوه اگه می دونستی چه کمالی،چه قدرتی بهم می داد... اون شب نمناک یادته؟با دو تا چشم میشی مثل دو ستاره مه آلود،نه پیچ اون کوچه یادته؟سلانه سلانه یه خرمن یاس سفید ریخته بود روی اون دیوار قدیمی چه قامتی!بلند و سفید و بارانی!و تو بوی باران و یاس می دادی.بوی سنگک تازه ای که مست میکرد،یادته؟
لیستهای مرتبط به آمیزقلمدون
1403/10/23
یادداشتها