معرفی کتاب فیل اثر ریموند کارور مترجم مصطفی مستور

فیل

فیل

ریموند کارور و 1 نفر دیگر
3.7
9 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

3

ناشر
تجربه
شابک
0009646481434
تعداد صفحات
24
تاریخ انتشار
1377/11/5

توضیحات

        سی و دومین شماره از مجموعه تجربه های کوتاه داستانی از کشور آمریکاست .این داستان ماجرای زندگی مردی است که برای تامین زندگی دیگران باید به شدت کار کند. او به تنهایی زندگی می کند و دارای یک دختر و یک پسر است .دخترش با مردی بی مسئولیت ازدواج کرده وضع اقتصادی بدی دارد و پسرش در کالجی در آلمان مشغول تحصیل است .او علاوه بر تامین مخارج زندگی آنان، موظف است مبلغی را ماهیانه برای همسرش که سال ها پیش از او جدا شده بفرستد .هزینه زندگی مادر پیر و فقیر او نیز برعهده اش است. یک روز برادش به علت ورشکستگی از او می خواهد تا مبلغی را به او قرض دهد .مدتی می گذرد بیلی دوباره از او طلب وام می کند .او از وضع موجود به ستوه آمده، تصمیم می گیرد از پرداخت کمک هزینه به اطرافیانش خودداری می کند، اما...
      

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1404/5/2

          شتاب کردم که آفتاب بیاید؛نیامد!

یه داستان کوتاه خوب خوندم.خیلی از چیزهایی که دوست داشتم در این داستان بود، به ویژه پایانش که درسته شاید پایان باز تلقی بشه اما به نظرم درست‌ترین پایان ممکن همینی است که نویسنده نوشته. داستان فیلم داستان انسان تنهای امروزی است که مشکلات مختلف مثل فیل روی دوش او سنگینی می‌کنه و او تنها محکوم به قدم زدن در این وادی است. فرد میانسال داستان ما که از همسرش هم جدا شده و تنها زندگی می‌کنه از دید اطرافیانش حکم کارت بانکی رو داره. او به مادر پیرش که تنها زندگی می‌کنه و برادر مغروق در بدهی‌اش و همسر جدا شده و پسری که برای تحصیل به جای دیگری رفته و دخترش که با یک تن لش ازدواج کرده باید پول برسونه. طلب پول از او توسط اطرافیان و امید به آینده‌ای که به زودی این مشکلاتشون حل بشه و دیگه پولی از او طلب نخواهند کرد الگوی تکرارشونده‌ایست که در این داستان کوتاه مثل یک دایره دور خودش می‌چرخه و باز به همون نقطه اول طلب کردن پول میرسه! کار به جایی میرسه که شخصیت داستان حتی در مایحتاج ضروری زندگی‌اش به مشکل میخوره ولی چاره ای نیست.او خودش رو ملزم می‌دونه به اطرافیانش کمک کنه.به امید روزی که قول‌های اطرافیانش محقق بشه ولی انگار خبری نیست. شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد!

ادامه متن احتمالا آغشته به اسپویل:

چرا از پایان داستان خوشم اومد؟ من پایان‌هایی دوست دارم که شخصیت با مشکلاتی که دست و پنجه نرم می‌کرده تنها بمونه. آن چنان با پایان‌های تصنعی هپی اند حال نمی‌کنم. چون به نظرم تنهایی یکی از حقیقی ترین مسائلی است که ما باهاش مواجه هستیم. خیلی از مشکلات ما حل شدنی نیستند.این واقعیته و به نظرم تلخه.اما راه گریزی ازش نیست.هیچ راه فراری هم نیست.باید پذیرفت.شاید اینطوری راحت تر فقط بتونیم کنار بیایم.مشکلات واقعا گاهی مثل فیل روی ما سنگینی می‌کنند. باید مثل شخصیت اصلی داستان در انتهای داستان با رفیقی کسی یا تنها بزنیم به دل جاده و تخت گاز برونیم و لااقل از خوشی های لحظه ای استفاده کنیم.جورج هم مثل شخصیت داستان ما مشکلات داشت.او هم غرق در بدهی بود و ماشین زیر پاش باعث کلی قرض و بدهی شده بود،اما فهمیده بود مگه همین دیوونه بازی‌ها باعث بشه کمی مشکلات کم رنگ بشه.با وجود مشکلات باید زندگی کرد.محکومیم به این و محکومیم به ادامه دادن.

پ.ن: اکثریت می‌دونند ولی اگر کسی هست که  نمی‌دونه، این مجموعه تجربه های کوتاه که نشر چشمه چاپ کرده، هر کتاب یک داستان کوتاه و یک نمایشنامه رو شامل میشه. نسخه فیزیکی‌اش فکر می‌کنم موجود نیست و می‌تونید تو طاقچه و فیدیبو و کتابراه بهشون دسترسی پیدا کنید. خوندنشون زمان زیادی نمی‌گیره و بعضی هاش واقعا خوبند.
        

14