معرفی کتاب همیشه پشتیبان اثر علی هاجری

همیشه پشتیبان

همیشه پشتیبان

علی هاجری و 2 نفر دیگر
3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شابک
9786227629812
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        بسم الله

خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان؛ از قهرمانان گمنام انقلاب اسلامی در اهواز

حاج حسین سراجان، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی جزو مبارزان با رژیم شاهنشاهی بود و در همان دوران، اولین جلسات زیارت عاشورا و دعای ندبه را در اهواز بر پا کرد و هیئت قائمیه را تشکیل و سامان داد. 

در دوران هشت‌ساله دفاع مقدس نیز با کمک خیرین کمک‌های مردمی را به جبهه می‌برد و بعد از پایان جنگ هر هفته، روزهای جمعه به مرزهای استان ایلام و خوزستان می‌رفت و برای روحیه دادن به سربازان مرزی  برایشان صحبت میکرد، طنز میگفت، کتاب و خوراکی هدیه می داد.

کمتر کسی از اهل مساجد و هیئات اهوازی هست که او را نشناسد... 

بخشی از کتاب:
انقلاب که پیروز شد، دنبال چند تا آدم مطمئن بودند تا هرکدام را جایی بگذارند؛ یکی توی ارتش، یکی توی استانداری، یکی توی فرمانداری و جاهای دیگر. من را فرستادند طبقۀ بالای ساواک  که قسمت دفتری‌اش بود. جای خیلی مجهزی بود که چند تا تلفن داشت. جوانی هم گذاشتند کمکم. بچه‌های انقلابی بایستی همۀ حوادث و جریانات گروه‌های مختلف را به من اطلاع می‌دادند تا از اینجا سریع به مسئولان گزارش بدهم که توی این شلوغ‌بازار به جایی آسیب نزنند. 

یک بار که نشسته بودم پشت تلفن، یک نفر زنگ زد و گفت: «اونجا کمیتۀ ساواکه؟ آماده باشین که همین الان با رگبار می‌آیم.» جوانی که کمکم بود ترسید؛ اما من جواب دادم: «اگه مَردید بیایید.» جا خورد و تلفن را قطع کرد. هرچه هم منتظر نشستیم کسی نیامد. 

         
      

یادداشت‌ها

ویدئو در بهخوان
          بسم الله

این شخصیت اینقدر بزرگوار و مخلص بود که این کتاب به نظر من بخش کوچکی از فعالیت های مخلصانه ی او برای خدا رو روایت میکنه‌.

من نوه ایشان هستم، و توفیق داشتم چندسال پایانی عمرشون رو باهاشون زندگی کنم، باوجود اینکه بالای ۹۰ سال سن داشت، چنان فعالیت و کار و تلاش در زمینه های مختلف(بیشتر فرهنگی و کمک به مردم) انجام میداد که واقعا خیلی از ما جوونا اینقدر نمی تونیم فعالیت کنیم، اندازه ده تا جوون فعالیت داشت.

 یه بار ازش پرسیدم چطور شد که اینقدر عاشق خدا شدید و با جون و دل کاری که احساس تکلیف میکنید، انجام میدید؟  بهم گفت که در جوانی خدا گره از کارم باز کرد(تو کتاب بهش اشاره شده) و از اون موقع عاشق خدا شدم، ماها هم زیاد از این گره گشایی ها تو زندگی مون داشتیم، ولی او نعمت و لطف خدا رو در جایی که باید، دید و فهمید و خدا هم به کاراش برکت داد، همه چیز به نکته بینی ما برمی گرده...


معروفه شبیه به این جمله رو میگن که شیران روز، فروتنان شب در پیشگاه خدایند، نصف شب ها که نماز شب میخواند، یواشکی نگاه میکردم چقدر عاشقانه و از سوز دل توی قنوتش دعا می خوند و اشک می ریخت و روزها به کمک مردم نیازمند می رفت و در پی فراهم کردن برنامه های فرهنگی و آماده کردن شرایط برای برنامه همیشگی اش در جمعه ها بود که به سربازا سر بزنه. انرژی روزانه رو از تضرع شبانه میگرفت...

الان که خودم سربازم، می فهمم که چه کار بزرگی میکرد که میرفت به سربازا سر میزد، قصه میگفت، از دین میگفت، براشون طنز میگفت و خوراکی  و کتاب و هدایای دیگه بهشون میداد تا روحیه بگیرند، 
کاری که میتونه الگویی برای فرماندهان نظامی باشه که مخلصانه(نه نمایشی و مقطعی و برای پرکردن رزومه خدمت به سرباز!) هر چند وقت یکبار بصورت منظم با سربازا خوش و بش کنند و روحیه بدن و پای درد دلشون بشینن. 

 یادش گرامی.

🙏🌹 باتشکر از زحمتکشان «رسانه بیداری اهواز» و «واحد تاریخ شفاهی اهواز»، بخصوص نویسنده و محققان و مصاحبه کنندگان کتاب که در چاپ این کتاب تلاش فراوان کردند.

 در پیوست هم گزارش کوتاهی که شبکه خوزستان در زمان حیات ایشان پخش کرد، ارسال کردم.
        

6