فریادها
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
اسم شان ماریوس،بوریس،ریپول،بارونی یا مبوسولو است.توی سنگرها پناه میگیرند،خودشان را با شروع حمله در گودال ها می اندازند ،اما برادری ناممکن جنگ جهانی اول را فراموش نمیکنند.کمی جلوتر یک شیمیایی در حال مرگ است .از دوردست،فریادهای وحشتناک سربازی دیوانه که نامش را مرد حوکی گذاشته اند و تصور میکنند بین خطوط پرسه میزند،در فضا میپیچد.پشت جبهه،ژول،برگه ی مرخصی در دست،طرف زندگی عادی می رود،اما صداهای همسنگرانش با سماجت در گوشش ی پیچد.این صداها مانند یک آواز،مانند خاطره ای از همبستگی های درد آور سوزناک،با هم جمه میشوند و روایت مجسمی می سازندو ما نیز،با جدیتی گیرا،در لحظه های پر هیاهوی این نبرد،غرق میکنند.