معرفی کتاب بتن اثر توماس برنهارت مترجم عبدالله جمنی عمومیداستان بتن توماس برنهارت و 1 نفر دیگر 4.0 1 نفر | 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 1 خواهم خواند 0 خرید از کتابفروشیها ناشر نوای مکتوب شابک 9786008958253 تعداد صفحات 126 تاریخ انتشار 1399/10/10 توضیحات کتاب بتن، مترجم عبدالله جمنی. یادداشتها محبوبترین جدیدترین سامان 1403/9/30 فضا و جهانی که توماس برنهارد در کتاب بتن خلق کرده بود یک فضای غمآلود سیاه به شدت بی رحمی بود که این حجم سیاهی باعث میشد این اثر کم حجم برای من به اثر سخت خوانی تبدیل بشه. در دنیای شخصیت اصلی داستان ما اثری از نسبی گرایی نمیبینیم و همه چیز به طور مطلق سیاه و منفی است. رودلف شخصیت اصلی داستان قصد داره کتابی در مورد آهنگساز و پیانیست شهیر آلمانی یعنی مندلسون بارتولدی بنویسه. او ده سال انواع و اقسام منابع و مدارک مورد نیاز در مورد نوشتن چنین اثری رو جمع آوری کرده اما حتی یک کلمه هم ننوشته. کمالگرایی و وسواس مخربی که دچارش هست و باهاش دست و پنجه نرم میکنه که منجر به اهمال و هیچ کاری کردن شده، مانع اصلی رودلف برای نوشتن کتاب مدنظرشه. او خواهری داره که هر چه صفت بد در دنیا وجود داره بهش نسبت میده! و در این کار هیچ امساکی نمیورزه. داستان ماجرا و اتفاق محور نیست و در طول قصه ما بیشتر با درونیات این شخصیت آشنا میشیم. درونیاتی که به خوبی مطلق گرایی او، انزوا و جدا بودنش از جامعه و کمالگرایی و بازنده بودن او رو به خوبی و در سطح کمال نشون میده. خواندن درونیات و تفکرات و هذیان های شخصیت اصلی کار ساده ای نیست چون دز سیاهی عقایدش بسیار بالاست. داستان در حقیقت شرحی است از علل نتوانستن نوشتن اثر توسط شخصیت اصلی با یک کند و کاو اساسی در درون او. .حتی سفری که در پیش میگیره گره ای از مشکلات او باز نمیکنه. در واقع شخصیت 48 ساله داستان زندگیاش در یک بتن سخت گیر کرده و امکان هرگونه حرکت،تغییر و پیشروی رو از او گرفته. او محصور در عقاید تیره و تاری است که به مثابه تار عنکبوت بر زندگیاش چنبره انداخته. مشکل او خواهر ثروتمندش نیست. خواهری که علی رغم صفت های منفی که بهش نسبت میده، گاهی اوقات حرفهای او رو در خلوت خودش در وصف خودش تایید میکنه!! کل داستان انگار در یک پاراگراف 128 صفحه ای نوشته شده و نویسنده یک نفس بدون اینکه به مخاطب فرصتی بده او رو وارد باتلاق خودساخته خودش میکنه..همیشه سعی میکنم فاصله خودم رو با اثر حفظ کنم تا هم نظری که میدم کمتر احساسی و بیشتر منطقی باشه و هم بتونم به این روش خوبی و بدیهای اثر رو با هم ببینم، اما این مهم در خلال مطالعه بتن انجام نشد و برنهارد نویسنده مچ من خواننده رو حسابی خوابوند! داستان بتن این پتانسیل رو داره که اگر در بهترین حالت روحی باشید،حسابی مودتون رو پایین بیاره. دنیایی به این قدر سیاه و سرد و نشان دادن کمالگرایی به این شکل، تا به حال تجربه اش نکرده بودم. برنهارد چنان در ساخت دنیای خودش قوی عمل کرده که من خواننده چاره ای جز تماشای با تمام وجودم به اثر نداشتم و اگر هم بسیاری از چیزها رو دوست نداشتم، منتهی توانایی عبور و ندیدن این اثر رو هم نداشتم.جایی در کتاب میگه : حقیقت این است که ما بلافاصله از کسی به هر حال بدبخت تر از خود ماست استفاده میکنیم تا دوباره سرپا شویم.. شاید من هم به عنوان کسی به زندگی و دنیا و آدمها دید چندان مثبتی نداره برای این تحت تاثیر داستان قرار گرفتم که به خودم نشون بدم که نه، اوضاع من اینقدرام خراب نیست.هنوز زیبایی ها و قشنگی های زیادی رو تو دنیا میبینم و به اندازه شخصیت اصلی داستان، جهانم تیره و تار نیست.برنهارد راست میگه!! خوندن این کتاب با همه تلخی و دردناکیش، نمیگم سرپا، اما یه نور امیدی تو دلم روشن کرد که خداروشکر هنوز به این حد نرسیدم و انگاری دلم هنوز زنده است!! هفته پیش تو قسمت دوم برنامه اکنون، سروش صحت از ایرج طهماسب پرسید چه رمز و رازی تو قصه است که همه آدمها تو سنین مختلف دوست دارند؟ ایرج طهماسب گفت: چون تجربهی بی دردسره... آقای مجری راس میگه.جهانی که برنهارد تو این کتاب ساخته شاید یک هشداری باشه برای من و امثال من که اگر جلوی منفی نگریهاشون گرفته نشه، تهش میشه این!! پس چه بهتر که از این تجربه ی بی دردسر استفاده بشه! اگر همتی باشه و توانی!! والسلام 0 0