معرفی کتاب عرفان و حکمت: 1- خواجه نصیرالدین طوسی و عرفان 2- عرفان مثبت و شاخصه های مکتب عرفانی نجف اثر محمدحسن وکیلی

عرفان و حکمت: 1- خواجه نصیرالدین طوسی و عرفان 2- عرفان مثبت و شاخصه های مکتب عرفانی نجف

عرفان و حکمت: 1- خواجه نصیرالدین طوسی و عرفان 2- عرفان مثبت و شاخصه های مکتب عرفانی نجف

4.5
2 نفر |
2 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

شابک
9786006462837
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1395/8/24

توضیحات

        کتاب حاضر جلد اول از این مجموعه است که در آن خواننده ضمن آشنایی با زبان های عرفان و حکمت شیعی، به نگاه روشنی در مواجهه با این مکتب آسمانی که بهترین و متقن ترین قرائت از اسلام ناب است، آشنا شده و برای پاسخ به شبهات ریزودرشت این زمینه قادر خواهد شد. مؤلف در بخش اول، در آغاز به گزارش اجمالی زندگانی احیاگر بزرگ مکتب تشیع محمود خواجه نصیرالدین طوسی پرداخته و سپس گرایش های عرفانی او را شرح داده است. در بخش دوم پیرامون بررسی شاخص های عرفان حقیقی بحث شده است.
      

یادداشت‌ها

          کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است، نخست به معرفی بُعد عرفانی خواجه نصیرالدین طوسی می‌پردازد، خاصه از آن جهت که خواجه به «وحدت وجود» معتقد است. و دوم، دو مقاله، یکی در موضوعِ عرفانِ مثبت و منفی است، و دیگری معرفِ مکتب «عرفان شیعی فقاهتی نجف» است. به تناسب خود کتاب آن را در دو بخش مرور می‌کنم.

1.	خواجه نصیرالدین طوسی و عرفان
«هرچه جز او است از او است پس همه یکی است». این جملهٔ نغز دربارهٔ اتحاد خدا و ماسوایش از یک حکیم عارف است. اگر می‌خواستیم حکیم را تا همین چند مدت پیش بشناسیم تبحر در چند علم بود: فلسفه، فقه، کلام، منطق، اصول فقه، عرفان، ریاضیات و نجوم. چندتای دیگر هم می‌شود اضافه‌ش کرد. اما اگر اطلاق حکیم به خیلی‌ها مسامحی باشد دربارۀ خواجه نصیرالدین طوسی چنین نیست. خواجه نصیر شخصیتی بی‌بدیل در تاریخ اندیشه و اندیشمندانِ شیعه است. عالم دین است، فیلسوف هم می‌شود خواندش، متکلم قَدَری است، بنیان را به هم ریخت، منطق‌دان است، ریاضیدان و منجم متبحری است، نه‌تنها سیاست می‌داند بلکه سیاستمدار است، اگر ردِّ کتاب‌های اخلاقی را در گذشته‌مان هم بگیریم بی‌شک به خواجه نصیر بر می‌خوریم، هم عربی نوشته است و هم فارسی، و همهٔ این‌ها را بگذارید کنار این نکته که مدت‌ها در قلعه‌ای منزوی بوده است. (در پی حملهٔ مغول خواجه به یکی از قلعه‌های اسماعیلیان، به اختیار خود یا به اجبار اسماعیلیان، رفت)
از عنوان کتاب بر می‌آید که به تمام ابعاد زندگی خواجه پرداخته نمی‌شود، حتی به برخی پرسش‌های مهم دربارهٔ حیات فلسفی او نمی‌پردازد، نظیر اینکه چرا خواجه اهتمامش بر این بوده که «اشارات» ابن‌سینا را برجسته کند. نویسنده تنها به عرفانِ خواجه توجه دارد. این مسأله ذیل چهار موضوع بحث می‌شود. اول، کتاب «اوصاف‌الاشراف» است. خواجه در این کتاب اوصافِ اهالی سیر و سلوک را برمی‌شمرد، و مطالبی صریح، مختصر و نغز دربارۀ برخی مسائل توحیدی دارد که همگی رنگ و بوی وحدتِ وجود می‌دهد. جمله‌ای که اول نوشته نقل کردم از اوصاف‌الاشراف است. دوم، نامه‌های خواجه و صدرالدین قونوی، وصیِّ ابن‌عربی، است. نویسنده از تمجیدهای بی‌مانندِ خواجه نصیرِ منصب‌دار به قونویِ بی‌منصب دو مطلب را طرح می‌کند، یکی اعتقاد خواجه به وحدت وجود و دیگری تشیع قونوی. نویسنده استدلال می‌کند دلیل ندارد خواجه، که هیچ صورتی برای تقیۀ او متصور نیست، بخواهد با چنین القابِ پرطمطراقی از قونوی و مشربِ او تمجید کند. سوم، ملاقات خواجه با عطار نیشابوری است. خواجه نصیرِ جوان و عطارِ کهن‌سال برخوردهایی با هم داشته‌اند. نمونه‌ای از این برخوردها هنگامی است که «خواجۀ جوان بر جمعِ عطار حاضر بود، عطار می‌گوید: «ممکنات وجودی ندارند، بلکه وجودشان به وجودِ حق است». شخصی بلند شد و گفت: پس این سر و ریش چیست؟ عطار پاسخ داد: این نقش دومین چشم احول است. خواجه وقتی این را شنید برخاست و دست عطار را بوسید و به جماعت گفت: دست او را بوسه زنید تا به جایی رسید.» (ص40) و چهارم این پرسش است که چرا خواجه در یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایش، تجریدالإعتقاد، از وحدت وجود سخنی نگفته است؟ نویسنده بر غیرمدلل بودنِ وحدت وجود نزد خواجه سخن به میان می‌آورد و می‌گوید خواجه در «تجرید» پیروِ دلیل بوده است، و از آنجایی که برای وحدت وجود دلیل نداشته آن را نیاورده است. [اضافه کنم که همچنان هم دلیلِ محکمی بر وحدت وجود نیست. آنچه وحدت وجود را توجیه می‌کند بیشتر از راه تمثیل است. قاسم کاکایی در وحدت وجود به روایت ابن‌عربی و مایستر اکهارت چنین نظری دارد]

2.	مکتبِ عرفانِ شیعیِ فقاهتی نجف
مقالۀ اولِ این بخش یک دوگان را جعل کرده است: عرفان مثبت و عرفان منفی. اگر عرفان را هر نوع گرایشی به مطلقِ امور غیبی بدانیم می‌توانیم عرفان‌های نوظهور را در قالَب «عرفان منفی» بیاوریم. نویسندۀ مقاله (که غیر از گردآورنده است) چندین خصوصیت عرفان مثبت و منفی را مطرح می‌کند، اما آنچه این بخش را توجه‌برانگیز می‌کند مقالۀ گردآورنده، شیخ محمدحسن وکیلی، است. او از عرفان شیعی فقاهتی نجف نام می‌برد، مکتبی که با آقا سید علی شوشتری آغاز شد و با آقا سید علی قاضی (ره) و شاگردانش گسترده شد. این مکتب چهار ویژگی کلی دارد: نخست، هدفِ آن رسیدن به نهایتِ درجۀ عبودیت و معرفتِ خداست. دوم، این امر مهم از راه «معرفتِ نفس» حاصل می‌شود. سوم، حرکت در این مسیر مستلزم توجه به چند مسأله است، لزوم ولایت اهل‌بیت (ع)، تعبد تام به شریعت، عشق و محبت به خداوند، رسولِ خدا و اوصیای الاهی، ضرورت استاد، همراهی مراقبه و فکر و ذکر. و ویژگی چهارم، آثار و لوازم این مکتب است که دوتاست، دفاع از حکمت متعالیه و عرفان محیی‌الدینی، و علم و فقاهت.
ملاحظاتی دربارۀ برخی ابعاد مکتب عرفانی نجف دارم که امیدوارم در نوشته‌ای دیگر بیاورم. جلد اولِ «عرفان و حکمت»، همانند سایر نوشته‌های وکیلی متین، موقر و مدلَّل نگاشته شده است. در پایان توجه داشته باشید که صفحات کتاب اندک است اما با احتساب فونت ریزِ کتاب خواندش کمی زمان می‌برد. 

        

6