بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تنها چیزی که می خواستیم

تنها چیزی که می خواستیم

تنها چیزی که می خواستیم

امیلی گیفین و 2 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

3

کتاب تنها چیزی که می خواستیم، مترجم فاطمه موسوی.

یادداشت‌های مرتبط به تنها چیزی که می خواستیم

            امیلی گیفین، نویسنده کتاب تنها چیزی که می‌خواستیم، سالهاست نام کتاب‌هایش در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز می‌درخشد و کتاب‌هایی که می‌نویسد به معنای واقعی کلمه عامه‌پسند محسوب می‌شوند. تنها چیزی که می‌خواستیم هم از این مساله مستثنی نیست. اما رمان‌های عامه‌پسند هم درجه‌بندی‌های گوناگونی دارند و در شدت و حدت باهم متفاوتند. 
تنها چیزی که می‌خواستیم، خیلی زودتر از اینکه مخاطب متوجه شود، او را با خود همراه می‌کند. این همراهی نه فقط از جنس همذات‌پنداری بلکه از جنس رئالیسم جادویی است. انگار برشی از یک زندگی کاملا حقیقی در حال نمایش مقابل چشمان شماست. تاکیدم بر کلمه نمایش از این رو است که بعد از تمام کردن کتاب، ناخودآگاه مخاطب بعضی از صحنه‌ها را به شکل تصویری به خاطر می‌آورد. بسامد این مساله آنقدر در بین خواننده‌های مختلف کتاب بالاست که آدم به شک می‌افتد که کتاب خوانده یا فیلم دیده است. 
شخصیت‌های تنها چیزی که می‌خواستیم با آنکه کمترین اشتراک و شباهت را با هم دارند و هر کدام کاملا منحصر بفرد و مستقل شخصیت‌پردازی شده‌اند اما آدم‌هایی معمولی و دست یافتنی به نظر می‌رسند. آنقدر باورپذیر و دست یافتنی که احتمالا بعضی از این شخصیت ها را در خودمان، اقوام ونزدیکانمان یا دوستان و همکارانمان می‌توانیم پیدا کنیم. همین مساله باعث می‌شود تصمیمات شخصیت‌ها و احساسات آنها بیش از آنکه اگزجره یا بیش از حد به نظر برسند، طبیعی ( و نه منطقی) به چشم ما بیایند. 
پیرنگ تقابلی دو خانواده ثروتمند و فقیر در ابتدا کلیشه‌ای به نظر می‌رسد و همین کلیشه‌ها بخشی از بار فضاسازی داستان را هم به دوش می‌کشند اما هرچه در داستان جلوتر می‌رویم این مساله به جای آنکه طبق روال این گونه داستان‌ها نقش پررنگ‌تری بگیرد، رفته رفته به فراموشی سپرده می‌شود و این روابط بین انسان هاست که فارغ از اوضاع اقتصادی و حتی فرهنگی شان برای مخاطب مهم می‌شود. 
اگر بخواهم کتاب را در یک جمله توصیف کنم، می توانم بگویم: « تصمیم درست را بگیر حتی اگر نفع تو در آن نباشد» اما حقیقت این است که این جمله در عین حالی که کاملا درباره کتاب صدق می‌کند اما همه ماجرای کتاب نیست. هرچند چالش تصمیم درست گرفتن تقریبا در همه جای کتاب خود را به رخ خواننده می‌کشد و ما فارغ از اینکه از تصمیمی خوشمان بیاید یا نه، در استرس و اضطراب شخصیت‌ها پیش از تصمیم گیری شریک می‌شویم. 
شیوه روایت داستان در این کتاب بریده بریده و با چرخش شخصیت هاست. هر فصل کتاب، که خیلی طولانی هم نیست، از زبان یکی از شخصیت‌ها روایت می‌شود و این پاسکاری بین سه نفر از شخصیت‌های اصلی کتاب اتفاق می‌افتد. گرچه کتاب شخصیت‌های تاثیرگذار دیگری هم دارد اما انتخاب این سه نفر به عنوان دوربین های روشن رو به اتفاقات، هوشمندی نویسنده را می‌رساند. چرا که مساله اصلی در این کتاب تلاش برای تغییر شرایط یا کشیدن مو از ماست نیست، مساله اصلی خلوت آدمیزاد با خودش است. افکاری که هرگز به زبان آورده نمی‌شوند، شرم ها و ترس های ناگفته ای که خیلی از تصمیمات ما متاثر از آنهاست و تردیدهای آگااهانه، ناآگاهانه و یا تحمیلی شرایط که باعث میشود خیلی وقت ها اتفاقات آن طور که انتظار داریم پیش نروند. این دست به دست شدن دوربین روایتگر در فصل های کتاب، کوچکترین ضربه ای به کلیت اثر نزده و اصلا مخاطب را گیج نمی‌کند. هم به دلیل نرمش هنرمندانه نویسنده طی این جابجایی ها و هم به علت اینکه ما را با زاویه دید آدم هایی که با آن ها مواجه میشویم و توقع مشخصی از آنها داریم ولی با رفتار متفاوتی مواجه میشویم و احساس بهت رهایمان نمی کند، مواجه م یکند و ناگهان خیلی چیزها برای ما قابل درک می شود. 
اما عاطفه جاری در ماجرای کتاب، عاطفه ای کاملا بزرگسالانه است و شباهتی به رمان های عاشقانه مرسوم ندارد اما از محبت هم چیزی از آنها کم ندارد! یک عاطفه دلخواه و دلچسب که وقتی با شجاعت و جسارتی که خیلی از ما در موقعیت های مشابه نداریم و فقط به آن فکر میکنیم، ترکیب میشود و نتیجه برانگیختن احساس باشکوهی در ماست. به گونه ای که در انتهای کتاب دوست داریم ایستاده شخصیت اول را تشویق کنیم. حتی با وجود این که ممکن است از تصمیمش حمایت نکنیم و گمان مان این باشد که می توانست تصمیم متفاوتی بگیرد. 
تنها چیزی که می خواستیم با نام اصلی All we ever wanted را نشر ستاک با ترجمه بسیار روان و دلچسب فاطمه موسوی کریمی منتشر کرده است. گرچه در سال 97 ترجمه دیگری از این اثر را انتشارات سنگ چاپ کرده بود ولی این ترجمه آنقدردرخشان است که آن دیگری را کاملا تحت الشعاع قرار می دهد. 
پیشنهاد من برای خواندن این کتاب، یک آخر هفته دلگیر پاییزی است. وقتی آنقدر آشفته اید که خلوت با خودتان بهترین گزینه روی میزتان است.