گفت: من نجار نیستم، اما می فهمم در و دروازۀ وطنمان کج شده که هر کَس و ناکسی سرش را پایین می اندازه و بی یاالله داخل می شود. از شما یک خواهش دارم؛ بیاییم و تمام کج و راستی های کشور را درست کنیم. نگذاریم که وطنمان، زیر پوتین های ارتش سرخ له شود.

احمدشاه پرسید: نی زدن را تمرین کردی؟ - نه آمرصاحب. - تمرین کن، هنر چیز خوبی ست. آدمی ست دیگه؛ وقت هایی که دلت گرفت برایش نی بزن. آدم را سرحال می آورد. - به روی چشم، در اولین فرصت.

وقتی کارِت باشه، هر وقت بخواهی، هر خبری که اراده کنی را می‌شنوی.

- باقی با خداست، هرچه بخواهد همان خواهد شد. فقط آخرش دلمان جمع اســت که کاری کردیم و آرام ننشستیم. باور کنین ما هم از خودمان کَس و کار داریم؛ اما وطن، مادر همه‌مان است.