دفترهای شعر اکتاویو پاز: سنگ آفتاب، روزهای اشتغال، سمندر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
اوکتاویو پاز در سال 1914 همزمان با روزهای سرد و سیاه جنگ جهانی اول و زمانی که هنوز آوای شوم جغد جنگ و مرغو ای پلید آن از اروپا به آمریکا نرسیده بود در خانواده ای با آمیزه ای از تبار اسپانیایی و اعقاب مکزیکی در شهر مکزیکو زاده شد. وقتی چشم به جهان گشود کشورش هنوز دستخوش آشوب های انقلاب مکزیک بود. هنگامه ای از آتش و خون و ویرانی که بعدها پاز، از آن به عنوان «ستاره ی همزاد و سیاه جنگ جهانی و خشونت انقلاب» یـاد کرد، که همه چیز را با خود بـه قهقرا می برد، به کام می کشد و در ورطه ی تاریکی و ویرانی فرو می برد. در غوغای این آشوب و هرج و مرج است که منزل و چاپخانه و هستی پدربزرگ پاز، که خود مردی مبارز و آزادی خواه و نویسنده ای پرکار و وکیلی پرآوازه بود و کتابخانه اش گنجینه ای از شعر و ادبیات و تاریخ و فرهنگ جهان بود، به یغما می رود و ویران می گردد و همین ویرانی و چپاول پیرمرد را وا می دارد تا برای نجات خود و خانواده به شهر کوچک مکزیکواک کوچ کند. جایی که پاز کودکی سرشار از خاطرات تلخ و شیرین خود را در آن گذراند و بعدها لحظه لحظه ی گذران این زندگی کودکی را در شعرها و نوشته های خود به زبانی رویاگونه و شگفت بیان کرد. در همین جا بود که پاز ساعت های طولانی در لابلای قفسه های کتابخانه پدربزرگ پرسه می زد و با نام و آثار و نوشته های نویسندگان و شاعران پرآوازه ی اسپانیایی و فرانسوی آشنا می شد. در همین کتابخانه بود که دنیای شگفت تخیل و رویا و شناخت طبیعت پیرامون و عناصر آن بر پاز گشوده شد و سرانجام همین جا بود که پدربزرگ، این مرد پرهیبت و باشکوه برابر چشمان اوکتاویوی جوان در حالی که بر صندلی تکیه داده بود آرام چشم بر جهان فرو بست. تجرب های ترسناک از رویارویی با مرگ بی واسطه و رو در رو، که بعدها پاز این حس شوم مرگ را در شعر «مرثیه ی گسیخته» بازسازی می کند. و باز در همین سال هاست که پاز پدر خود را که روزنامه نگاری سیاسی نویس و آزاداندیش است در سانحه ی برخورد با قطار از دست می دهد و هیبت هولناک و سیاه مرگ بـاز برابر او آشکار می شود و حس گزنـده ای از نیستی و زوال بر جسم و روح و روان او بر جـای می گذارد تا آنجا که بعدها می گوید «مرگ مادر تمامی اشکال است».« . . . من در میان این چشم هستم: این چاهکه از همان آغازکودکی در آن سقوط می کندچاهی که من دوباره از آغازسیر سقوط را در آن شماره می کنمچاه روایت از روایت من، که در آنجاآب بالا می آیدو سایه ی منافول می کند . . . » (طرحی از سایه ها)نوجوانی پاز در تنگدستی میان خانه ای ویران با اطاق هایی پرشکاف و انبوهی از عکس های مردگان خانواده در قاب های کهنه و کتاب هایی از دو نسل از روشنفکران که میراث ارزنده ای برای اوست می گذرد. پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه به کالج یسوعی قدیمی سن ایل د فونسو و سپس به مدرسه حقوق می رود و چند صباحی بعد از مدرسه حقوق دست می شوید و روانه جنوب کشور می شود و تحت تاثیر زندگی فقیرانه مردمان یوکاتان شعر اجتماعی و سیاسی «در فاصله سنگ و گل»را می سراید و به اندیشه های چپ گرایش می یابد و با مجموعه ی عظیم آثار باستانی و گنجینه های تمدن ما قبل تاریخ سرزمین خود آشنا میشود، اشعارش را برای پابلو نرودا شاعر بلند آوازه ی شیلیایی می فرستد و هم اوست که از پاز برای شرکت در کنگره جهانی نویسندگان چپگرا در اسپانیا دعوت می کند. پاز در اسپانیا به هواداری از جبهه جنگ جویانی که علیه دیکتاتور فاشیست فرانسیسکو فرانکو می جنگیدند برمی خیزد و با رسالت حمایت از این جنبش به مکزیک باز می گردد و بعدها با سری پرشور و روحیه ای آرمانگرا سال هایی را به عنوان دانشجو، روزنامه نگار و مترجم در برکلی، کالیفرنیا و نیویورک سپری می کند تا در سال 1946 که دولت مکزیک او را به عنوان وابسته فرهنگی سفارت خود در فرانسه می گمارد و راهی سفری می شود که بیست سال از زندگی او را در برمی گیرد و سرانجام این زندگی سیاسی در سال 1968 همزمان با سرکوب قیام دانشجویان در مکزیک و با اعتراض پاز به نشانه حمایت از جنبش دانشجویی و کناره گیری وی از کلیه سمت های دولتی خاتمه می یابد.پاز در سال 1981 جایزه سروانتس و در سال 1990 جایزه نوبل ادبیات را به دست می آورد و سرانجام در سال 1998 چشم بر جهان فرو می بندد.رئیس جمهور مکزیک مرگ او را ضایعه ای جبران ناپذیر نه تنها برای فرهنگ و تفکر معاصر آمریکای لاتین بلکه برای سراسر جهان اعلام می کند.پاز شاعری پیشرو و آزاداندیش و مقاله نویسی بی همتا بود. شیوه نگارش و نوشتن اش چه در شعر و چه در نثر جادویی و سحرانگیز است و واژه ها و کلمات برای او مفهومی زنده و متحرک دارند، در درون هر واژه و هر عبارت معنای ستیزنده ای را جستجو می کند. واژه ها در هوا معلق نیستند، بیگانه و پر غرابت نیستند، آشنا، صمیمی و ملموس هستند، آنها در زمان و مکان جای مشخصی دارند، از حجم و ابعاد و وزن و آهنگ برخوردارند، طنین و پژواک ویژه ی خود را دارند. زنده اند و زندگی می کنند و هر لحظه آفریده می شوند و می میرند و دوباره با بار تازه ای از معنا جان می گیرند:« . . . از واژه ها و سایه هایشانخانه سیاری از پژواک ها بنا می کنمبرجی که راه می رودبنایی از باداز زمان و ترکیب های آنسال ها و مردگان و هجاهاروایتی بی شباهت به همان روایت.مارپیچ پژواک هاست شعرشعر آن هواست که تندیس خویش را می تراشد و نابود می شود.تمثیل کم دوامی از نام های واقعی . . . » (طرحی از سایه ها)پاز به جهان و عناصر طبیعت و زمان با نگاهی اندیشمندانه می نگرد. دلبسته ی لحظه است و می کوشد گذر شتابناک زمان و لحظه ها را در شعر خود بازآفرینی کند. شعر نزد او جست و جویی است برای پرتو افکندن و منور کردن لحظه ها، پلی است برای ارتباط با جهان خارج و تداوم زندگی، کاوشی درونی و روحی برای تسخیر زمان، گرایشی کـه انسان را بـه فراسوی مرزهای مدرنیته می کشاند، مدرنیته ای کـه اغلب خود به نقد آن بر می خیزد و آنرا سرچشمه ی بی نظمی و بهم ریختگی و آشفتگی زندگی فکری و روانی و اجتماعی و فرهنگی انسان به حساب می آورد:« . . . ما پاره ای هستیمدر بی کمالی خوداز گفتمان جهان . . . » (طرحی از سایه ها)در «هزار توی تنهایی» تاریخ و فرهنگ و زندگی و هویت مردم مکزیک را با نثری زیبا و آراسته و نو به تصویر می کشد و می کوشد تا از میان انبوه تاریخ سراسر آشوب و فقر و بیداد و شکست و پیروزی و حقارت، هویت گمشده ی مردم خود را باز یابد و سرانجام به این نتیجه می رسد که تنهایی و انزوایی که مردم کشورش به آن پناه برده اند حاصل تاریخ سراسر فقر و شکست و پیروزی فرهنگ اسپانیا و فرهنگ بومیانی است که فرزندان خود را در این سرزمین ویران رها کرده اند و از ریشه و تبار و هویت خود گسسته اند. «هزار توی تنهایی» پاسخی به این پرسش بزرگ بود که آیا در قرن بیستم مکزیکی بودن چه معنایی دارد؟ او می کوشد غبار از چهره هویت مردم خویش برگیرد و از ارتباط تن های تنها با هم جمع مشترکی بیافریند که بر هویت خویش شناخت و آگاهی داشته باشد.او همواره در اشعار و نوشته هایش در جست و جوی زنجیره های گسسته ی اشتراک آدمیان است بر این باور است که در جامعه معاصر اشتراک میان آدمیان رو به خاموشی می رود و کم رنگ می شود و همین خود انسان را به ورطه ی بیهودگی و پوچی و نیستی می کشاند.او معتقد بود که وجه مسلط مفاهیم شعر معاصر تنهایی و تفرد آدمیان در زندگی و نگرش به جهان پیرامون است. حال آنکه پذیرش تنوع فرهنگی و فکری به غنای زندگی کمک می کند و به آن تداوم می بخشد. دنیای تضادها دنیای تقارن و هماهنگی است. زندگی چیزی نیست جز لحظه های عشق ورزیدن. شعر تنها نیروی طغیان کننده ی عصر ما است که می تواند همه اجسام و اشیاء را به هم بپیوندد و هستی و زمان را جان بخشد.« . . . هر در به دریا باز می شودبه مرغزاربه هوای آزادهر میز خود ضیافتی استچون صدفی سربستهو زمان بیهوده محصورشان کرده استاینجا دیگر نه زمان استنه دیوارفضا، تنها فضا است . . . » (سنگ آفتاب)نگاه پاز به عشق پاکیزه و منزه و انسانی است، نگاهی شاعرانه و شهودی است. عشق آن خط مشترک و نقطه ی اتصال تمامی آدمیان است. بی عشق زیستن عین نیستی است.« . . . آیا فرو رفتن در آن چشمانبرگشتن به حقیقت زندگانی نیست؟ . . . » (سنگ آفتاب)
پستهای مرتبط به دفترهای شعر اکتاویو پاز: سنگ آفتاب، روزهای اشتغال، سمندر