شب ایگوانا

شب ایگوانا

شب ایگوانا

تنسی ویلیامز و 1 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

شارلوت: باور نمی کنم که دوسم نداری. شانون: تقریبا هیچ کس باور نمی کند که از طرف آن کسی که گمان می کند دوستش دارد، دوست داشته نمی شود. من اما عزیزم، هیچ کس را دوست ندارم. من چنین ام، گناه من نیست. آن شب، وقتی که تو را رساندم، در راهرو به تو شب به خیر گفتم و فقط گونه ات را مثل یک دختر کوچولو بوسیدم، اما به محض اینکه در اتاقم را باز کردم، تو خودت را انداختی تو و هر چه سعی کردم بیرون نرفتی حتی سعی کردم تو را بترسانم تا از اتاق بروی بیرون، با توسل به... وای خدای من... آیا به خاطر نداری؟ [دوشیزه فلوز از پشت مهمان خانه شارلوت را صدا می کند.]...