معرفی کتاب مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان) اثر سیدعلی شجاعی

مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان)

مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان)

2.5
10 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

27

خواهم خواند

4

شابک
9789643377700
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1394/10/12

یادداشت‌ها

          #مرا_به_خواب‌هایت_ببر_ماریه! اولین داستان کوتاه، از این مجموعه است. قصه‌ای متفاوت و زبان عالی. دختری که روزهایش از شب شروع می‌شد و شب‌هایش از روز ما! که عرق این و جوشانده آن و ریشه چنین و شکوفه چنان هم او را از خواب‌هایش جدا نکرد.
.
داستان دوم، قصه زندگی‌های چند دوست متأهل و مشکلات هر سه جفت است. استفاده از چند منِ راوی که تغییرشان حساب‌شده و با تکرار جمله راوی قبلی از زاویه دید راوی جدید است.
.
داستان سوم، قصه ترنج است که شبانه و به‌قصد، سوار ماشین مردی غریبه می‌شود که او را به‌جای مکانی که انتظارش را دارد، به شام دعوت می‌کند. به یک جگرکی. صحبت‌هایشان کش می‌آید و انتهایش قابل تأمل...
.
داستان چهارم، در سرما و رعد و برق و برف و باد و یخبندان مسیر کوهنوردی می‌چرخد. راهنمایی که دارد با گروهش یکی‌به‌دو می‌کند تا کوله‌های‌شان را سبک کنند برای عبور از پل.
.
داستان پنجم، خوابی است که پریا برای حسام دیده است. جان‌به‌لب‌کردن حسام به‌وسیله خرافه، و حرفِ از پیش حساب‌شده و نقشه از قبل ریخته. شگفت داستانیِ عالی.
.
داستان ششم، شک زنی است نسبت به همسرش که استاد دانشگاه است و موبایلش زیاد زنگ می‌خورد و پیام می‌آید و شاگردهای دختر دارد و همکار خانم.
.
داستان هفتم، پر از تعلیق است. قصه جنازه‌ای عریان که در جوی بزرگ خیابان با آب می‌رود و مدیر مدرسه‌ای که شاکی‌ست از معلم زیردستش.
.
داستان هشتم، در هیئتی می‌گردد که حاج‌طاهر علَم‌ش را برپا کرده و پنج‌سال پیش خبطی کرده و حالا می‌شنود: "آقا خدمه اینجوری نمی‌خوان..."
.
داستان نهم، از حریر شروع می‌شود که بر تخت بیمارستان خوابیده و همسرش پیمان رسیده و باخبر شده از ام‌اس حریر...
.
داستان دهم، در محوطه ایستگاه اتوبوس است که یک زوج منتظر اتوبوس بعدی‌اند. اتوبوسی که قرار است آن‌ها را از شهری که برای‌شان تلخ و سخت گذشته، نجات دهد.
.
داستان یازدهم، توصیه زنی است به روشنک برای طلاق. با فضاسازی و فعل و کنش جذاب و ملموس.
.
داستان دوازدهم، قصه و زبان و پرداخت متفاوت دارد. حتی نام شخصیت‌ها که آرتا می‌گوید پدر مرده و راست نمی‌گوید و آرشام می‌گوید پدر نمرده و آسایا مدام ضجه می‌زند و آلاو که: "آروس بمیر!"
.
داستان سیزدهم، قصه زنی است که زیر برف، نشسته کنار ضریح و با لهجه قشنگ مشهدی، از سیاه‌بختی‌اش می‌گوید به آقا و...
.
داستان آخر، فصل چیدن سیب‌های سیاه است، به رنگ ذغال و گشتن پی علت؛ شاید به جرم عطر سیب‌ها، سیب‌هایی که عطرش برابر همه سیب‌های عالم بود...
        

7