معرفی کتاب مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان) اثر سیدعلی شجاعی کتابعمومیداستانایران مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان) سیدعلی شجاعی 2.6 13 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 29 خواهم خواند 4 ناشر کتاب نیستان شابک 9789643377700 تعداد صفحات 168 تاریخ انتشار 1394/10/12 توضیحات کتاب مرا به خواب هایت ببر ماریه! (مجموعه داستان)، نویسنده سیدعلی شجاعی. یادداشتها محبوبترین جدیدترین زینب 1404/3/11 کتاب قبلی که از این نویسنده خوندم، با اینکه داستان کوتاه بود، چون قلم فوقالعادهای داشت خوشم اومد واقعا. این یکی کتابشون هم داستان کوتاه بود، ولی واقعا حوصله سربر🚶🏻♀ یه نفر تو نظراتش نوشته بود مجموعه داستانهای دوستنداشتنی. موافقم باهاش🫱🏻🫲🏻 0 3 فاطمه 1402/4/28 به معنای واقعی کلمه دوست نداشتنی بود این کتاب. مجموعه داستانهای بیسر و ته. بدون جذابیت خاص. شاید یک یا دو داستان قابل تحمل داشته باشه. 0 4 محدثه دلنواز 1402/8/19 #مرا_به_خوابهایت_ببر_ماریه! اولین داستان کوتاه، از این مجموعه است. قصهای متفاوت و زبان عالی. دختری که روزهایش از شب شروع میشد و شبهایش از روز ما! که عرق این و جوشانده آن و ریشه چنین و شکوفه چنان هم او را از خوابهایش جدا نکرد. . داستان دوم، قصه زندگیهای چند دوست متأهل و مشکلات هر سه جفت است. استفاده از چند منِ راوی که تغییرشان حسابشده و با تکرار جمله راوی قبلی از زاویه دید راوی جدید است. . داستان سوم، قصه ترنج است که شبانه و بهقصد، سوار ماشین مردی غریبه میشود که او را بهجای مکانی که انتظارش را دارد، به شام دعوت میکند. به یک جگرکی. صحبتهایشان کش میآید و انتهایش قابل تأمل... . داستان چهارم، در سرما و رعد و برق و برف و باد و یخبندان مسیر کوهنوردی میچرخد. راهنمایی که دارد با گروهش یکیبهدو میکند تا کولههایشان را سبک کنند برای عبور از پل. . داستان پنجم، خوابی است که پریا برای حسام دیده است. جانبهلبکردن حسام بهوسیله خرافه، و حرفِ از پیش حسابشده و نقشه از قبل ریخته. شگفت داستانیِ عالی. . داستان ششم، شک زنی است نسبت به همسرش که استاد دانشگاه است و موبایلش زیاد زنگ میخورد و پیام میآید و شاگردهای دختر دارد و همکار خانم. . داستان هفتم، پر از تعلیق است. قصه جنازهای عریان که در جوی بزرگ خیابان با آب میرود و مدیر مدرسهای که شاکیست از معلم زیردستش. . داستان هشتم، در هیئتی میگردد که حاجطاهر علَمش را برپا کرده و پنجسال پیش خبطی کرده و حالا میشنود: "آقا خدمه اینجوری نمیخوان..." . داستان نهم، از حریر شروع میشود که بر تخت بیمارستان خوابیده و همسرش پیمان رسیده و باخبر شده از اماس حریر... . داستان دهم، در محوطه ایستگاه اتوبوس است که یک زوج منتظر اتوبوس بعدیاند. اتوبوسی که قرار است آنها را از شهری که برایشان تلخ و سخت گذشته، نجات دهد. . داستان یازدهم، توصیه زنی است به روشنک برای طلاق. با فضاسازی و فعل و کنش جذاب و ملموس. . داستان دوازدهم، قصه و زبان و پرداخت متفاوت دارد. حتی نام شخصیتها که آرتا میگوید پدر مرده و راست نمیگوید و آرشام میگوید پدر نمرده و آسایا مدام ضجه میزند و آلاو که: "آروس بمیر!" . داستان سیزدهم، قصه زنی است که زیر برف، نشسته کنار ضریح و با لهجه قشنگ مشهدی، از سیاهبختیاش میگوید به آقا و... . داستان آخر، فصل چیدن سیبهای سیاه است، به رنگ ذغال و گشتن پی علت؛ شاید به جرم عطر سیبها، سیبهایی که عطرش برابر همه سیبهای عالم بود... 0 7