معرفی کتاب روانشناسی سیاسی تجاوز جنسی در جنگ اثر اینگر شلزباک مترجم فاطمه روح الامینی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
1
توضیحات
بوسنی جامعهای است عمیقا چند بخشی با آیندهٔ متزلزل، گذشتهٔ حلنشده و اوضاع کنونی آشفته. توافقنامه چارچوب کلّی صلح (از این پس توافقنامهٔ دیتون نامیده میشود) که در دیتون، اوهایو مورد مذاکره قرار گرفت و ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ در پاریس به امضا رسید، با مطرحکردن نحوهٔ بازسازی بوسنی و هرزگوین پس از جنگ بهعنوان کشوری جدید، نقش مختلف سازمانها و آژانسهای بینالمللی را در این پازل مشخص کرد.این توافقنامهٔ صلح موجب ایجاد کشوری بسیار تشریفاتی شده است با دو نظام حکومتی، پلیس و آموزش و پرورش موازی و نهادهای فدرال بهعلاوهٔ دو سطح نهاده. مولّفههای غیرنظامی مندرج در ۱۱ الحاقیهٔ توافقنامهٔ دیتون تحت نظارت سازمانهای بینالمللی وابسته به سازمان ملل متحد بودند. درحقیقت، بوسنی و هرزگوین به یک کشور تحتالحمایه بینالمللی تبدیل شد که ارتش کشور تحت نظارت نیروهای اس اف او آر ناتو و پلیس آن تحت نظارت کارگروه ویژهٔ پلیس بینالملل سازمان ملل متحد قرار داشت و انتخابات و نهادهای دموکراتیک تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا و مقام نمایندهٔ ارشد بودند. این سازمانهای مختلف باهم و طی بزرگترین عملیات تاریخ در بوسنی مداخله کردند.این عملیات مختلف طی سالها موجب تغییرات مختلفی شدهاند. مأموریت نمایندهٔ سازمان ملل متحد در بوسنی و هرزگوین در پایان سال ۲۰۰۲ خاتمه یافت و مسئولیتهای قبلی آن به اتحادیهٔ اروپا محول شد. بهعنوان بارزترین نمونه این گذار میتوان به جایگزینی کارگروه ویژهٔ پلیس بینالملل سازمان ملل متحد با نمایندهٔ پلیس اتحادیهٔ اروپا اشاره کرد که اختیاراتش نسبت به کارگروه ویژهٔ پلیس بینالملل سازمان ملل متحد کمی متفاوت است. (مشخصتر بر روی بازگشت آوارگان و مبارزه با جنایت سازمانیافته در منطقه تمرکز میکند.) گذار به اتحادیهٔ اروپا در بخش نظامی نیز انجام شده است و انتقال مسئولیت و پرسنل در دسامبر ۲۰۰۴ و تحت نام نیروی اتحادیهٔ اروپا در بوسنی و هرزگوین انجام گرفت. هدف کلّی این تحوّلات عبارت است از پذیرش مسئولیت در قبال ایجاد یک مسئلهٔ مشخصا اروپایی و تضمین این نکته که توسعهٔ این کشور میتواند منجر به عضویت آن در اتحادیهٔ اروپا شود. علاوهبر هیئتهای بینالمللی متعددی که در این کشور حضور دارند، یک بخش غیردولتی قدرتمند نیز وجود داشته است. در سال ۲۰۰۰، شورای بینالمللی سازمانهای داوطلبانه، فهرست ۱۸۲ سازمان بینالمللی غیردولتی را اعلام کرد؛ بهعلاوه، ۳۲۵ سازمان غیردولتی محلی وجود دارند که بودجهٔ آنها عمدتا توسط سازمانهای خارجی تأمین میشود. بههرحال، طی سالهای گذشته، بسیاری از این سازمانها دریافتهاند که حامیان مالی بینالمللی نسبت به دیگر مناطق جهان علاقهٔ چندانی به سرمایهگذاری در بوسنی و هرزگوین ندارند. درنتیجه، بسیاری از سازمانهای مردمنهاد مجبور شدهاند فعّالیتها و تعداد کارمندان خود را کاهش داده و حتّی تعطیل کنند.در میان همهٔ این تحوّلات، تلاشهایی برای کمک به قربانیان خشونت جنسی با ترکیبی از حمایت بینالمللی، مشوقهای داخلی و دادخواهی حقوقی داخلی و بینالمللی انجام شده است. بههرحال، گزارش سازمان عفو بینالملل از سال ۲۰۰۹ تصریح میکند که با وجود تلاشهای بسیار هنوز هم راه طولانی برای القای حس عدالت در قربانیان جنایات خشونت جنسی در جنگ وجود دارد. هنگامیکه موضوع جنایات جنگی ازجمله جنایات خشونت جنسی مطرح میشود، نگرانی آنها مخصوصا ناشی از عدمپیشرفت حقوقی است: «به علت ساختار اجرایی کشور، دادخواهی جنایات جنگی ممکن است در ۱۰ دگاه استانی در فدراسیون بوسنی و هرزگوین۴۲، پنج دادگاه بخش در جمهوری سرپسکا و دادگاه بدوی منطقهٔ برکو انجام شود. (عفو بینالملل، ۲۰۰۹: ۱۸) این امر موجب تصوّرات و مجازات مختلف برای جنایات خشونت جنسی و همچنین حفاظت از شاهدان در یک کشور میشود.
یادداشتها
1403/12/21
بیطرفیِ آکادمیک و مسئلۀ جنگ؛ هر منظرگاهی به جهان در خود یک سوگیریِ مفروض دارد. توجه: اسپویلر آلرت رو برای این فعال کرده ام که محتوای این مرور به احتمال قوی برای افرادی مناسب نباشد. بالاخره بحث از جنگ و تجاوز جنسی است. نکته: این مرور از همگسیخته خواهد بود به دو علت: 1. جنگ تیشه به ریشۀ هرانسجامی خواهد زد؛ 2. خودِ من نمیکشم به محتوای این کتاب به نحوی فکر کنم که منسجم باشم، از لحاظ روانی کشش انسجام دادن به این حجم از تلخی و گزندگی را ندارم. 0- برخی متون مهر سکوت بر دهان میکوبند. این سکوت یا حاصل از موضوع و بنمایۀ اثر است، یا حاصل از تمهیدات نویسنده، یا همتجربهبودن با محتوای کتاب یا مواردی از این دست. برخی موضوعها در ذاتِ خود دو سویۀ اساسی دارند که از قضی همبستۀ هم اند: در سیاهی غرق اند و از این جهت، بیطرفی (که بعید است ممکن باشد) نظرگاهی تماما غیراخلاقی است؛ توضیح خواهم داد. 1- جنگ بوسنی (1992-1995)، از جنگهای تلخی است که هیمۀ خود را از اختلافات قومی و نژادی گرفته است. در جنگ، هر کنشی را باید یا میتوان به عنوان ابزار جنگی استفاده کرد، حتی از تجاوز جنسی. این موارد سویههای تاریک بشر را نشان میدهد که در جنگ که سراسر پلیدی و پلشتی است، شنیعترینِ رفتارهای بشر به عنوان «سلاح» مورد استفاده قرار میگیرد. 2- در علوم اجتماعی/انسانی بحث از «روش» بسیار اساسی است. ما به جهان نگاه میکنیم و میخواهیم آن جهان را به صدا در بیاوریم و بفهمیم. این سیرِ فهم، در ذاتِ خود مسئله روش را حک کرده است؛ به این جهان میتوان به «روش»های متمایزی نگاه کرد. اما باید توجه کرد که ما با «مسائل» و «موضوعات» درگیر ایم و برای فهمِ بهتر و به قاعدۀ جهان و دوری از تشتت نظری است که به «روش» پناه میبریم. بحث این نیست که از «روش به عنوان نظرگاه» به عالم نگاه کنیم، بلکه بحث از این است که برای پژوهشگر به عللی مسائلی پیش آمده است و شاید لازم باشد از چندین رشته و مکتبِ نظری، روشها و مواردی از این دست را گزینش کند. در این کتاب نیز این وجه از «مسئلهمندیِ» پژوهش علوم انسانی که به گزینش روش منجر شود، بسیار اساسی بود. در این کتاب از ادبیاتِ رشتههای مختلفی از جمله: روانشناسی اجتماعی، مردمشناسی، قومشناسی، مطالعات زنان، مطالعات جرمشناسی و حقوق جزای بینالمللی و... استفاده شده است تا به مسئلۀ وخیم و دهشتناکِ «تجاوز جنسی در جنگ» و مشخصا جنگهای قومی و نژادی (جنگهای داخلی) پرداخته شود. از این گزارۀ آخر، و الفاظِ «وخیم و وحشتاک» به بیطرفیِ علمی و پژوهشی نقبی خواهم زد. 3- مسئلۀ بیطرفی در پژوهش همواره به عنوان یک آرمان زنده بوده است و خوب است که زنده باشد؛ ولی بعید است امری ممکن باشد. همواره هر نظرگاهی به عالم، نوعی از گزینش و انتخاب و لاجرم سوگیری را در خود دارد. اینکه بر روی فلان موضوع خاص تمرکز کنیم و مورد مطالعه قرار بدیم، یعنی یک نظری به دوگانه موضوعاتِ واجد ازرش تحقیق/فاقد ارزش تحقیق داریم. برای مثال، اگر محققی روی موضوع فقرِ اتباع مهاجر در ایران تمرکز کند، یعنی ازرشمند است برایش توجه به این مسئله که وقت خود را مصروف آن کند. پس ادعا این است که بیطرفیِ تام یک آرزوی ناممکنِ ضروری است. چرا ضروری است؟ بالاخره باید به «آرمان بیطرفی» نظر داشته باشیم؛ اصلا همین آرمان است که در خود، غیرممکن بودنش را نشان میدهد. توضیح میدهم. چون باور داریم که بیطرف بودن خوب است (همین ادعا میتواند جای کنکاش داشته باشد) و به شرایط امکانش فکر میکنیم متوجه حضورِ دیگر نظرگاهها میشویم و سعی میکنیم نسبت به آنان گشوده باشیم و متوجه باشیم که ما نظرگاهی به علم و آدم داریم و از منظری خاص به چیزها نگاه میکنیم و در این مسیر باید بیطرف (غیرجزمی) به چیزها نگاه کنیم و بدانیم که ممکن است از نگاهی دیگر به امور نگاه کنیم و دیگرانی به احتمال قوی، مسیری دیگر را برای اندیشیدن یافته اند. یعنی خلاصه، شاید بتوان از بیطرفی به گشودگی فکری و روشی نقب زد. بیشتر از این نمیگم چون هم حرف دهنِ من نیست، هم انقدر بهش فکر نکردم حقیقتا! در ضمن در جنگ نمیتوان و نباید بیطرف بود. بعید است در جایی که جان انسانها نیست میشود، بیطرفی اخلاقی باشد. تذکرِ اکید: واقعا پیشنهاد میکنم سختگیر نباشید در ادامه خواندن این متن. «خواندنی» نیست، البته که ضروری است. 4- جنگ که سراسر پلیدی است، در زندگی روزمره هم شنیعترین و روحخراشترینِ اخبار، تیتر حوادثی است که در آن خشونت جنسی یا تجاوز جنسی رخ داده است؛ به این فکر کنید که در جنگ از تجاوز جنسی به عنوان «سلاح» استفاده شود، سلاحی برای زمین زدنِ دشمن و زمین زدنِ آینده دشمن، زیرا زن نمادی از آیندۀ یک جامعه است. در جنگهای طایفهای و قومی (مانند کیس بوسنی) در مورادی تجاوزِ جنسیِ از قضی برنامهریزیشده و به عنوان یک سلاح نظامی که «از بالا» فرمانش صادر شده است، مورد استفاده نظامیان قرار گرفته است. به باورِ آن دوستان، با این حتکِ حرمت (در فضای سنتی جوامع درک کنید این تصویر را) به زن در یک جامعه، آن جامعه را نابود خواهد کرد. انذجار، انذجار و نه چیزِ دیگر. در این موارد «بدن زن به مثابۀ میدان نبرد»، مورد تهاجم و تجاوز خواهد بود. بیشتر از این نمیکشم ازش بگم. جنگهای داخلی و قومی هم بسیار وحشتناک اند. فقط همین، فرض کن بر اساس برخی روایتهای قربانیان این کتاب، متجاوز همسایهٔ قربانی در دوران صلح بوده است و شناس بوده است. اصلا همین جملهٔ خامدستانه و بدون تمهیداتی که نوشته ام، حالم را بد میکند. فرض کن همسایه؛ جنگ داخلی شرِ محض است. 5- معمولا پسافاجعه اهمیت دارد و فراموش کردن این مورد توجه ما را صرفا معطوف به خودِ واقعه میکند و فراموش میکنیم سوژهای که فاجعه بر آن آوار شده است، به ما در دوران پسافاجعه نیاز دارد. کتابِ «پسافاجعه» از سوزان برایسون، برای اولین بار این موضوع را بر صورتم کوباند. افراد در دورانی که یک فاجعه را پشت سرگذاشته اند، به دیگرانی امن و دیگرانی که باشند که آنی که فاجعه دیده است را درک کنند و برایش باشند؛ صرفا باید باشند که همگی زیرِ غمهای سنگین، خرد خواهیم شد اگر تنها باشیم و خودمان. جنگ هم همین است، تجاوز جنسی هم ایضا. اهمیت همسر، مادر و پدر، خانواده، جامعه، پرستاران و مددکاران اجتماعی و... بسیار اساسی است در بازگشتنِ قربانی به دامانِ جامعه، قربانیای باید پذیرفته شود و الا مجبور خواهد بود به تنهایی بارِ سنگینِ فاجعه را حمل کند. در نهایت این خودِ فرد است که باید با غمِ خود مواجه شود و از حیثِ هستیشناختیِ درد است که «تنها» بودن را تنها امکانِ مواجه با خود میکنند، اما این «فضاهای تنها» بودن را تنها دیگران و جامعهای امن است که میتواند ممکن کند. شما فرض کن همسری داشته باشی که شما را پس از فاجعه بپذیرد و به توی قربانی بفهماند که غمی که داری عزیز است و به رسمیت شناخته شده است. حال تو بهتر میتوانی به دردی که داری فکر کنی و درد را سرکوب نمیکنی. نمونه مطالعاتیهای این کتاب نیز شواهدی بر اهمیت این موضوع داشتند، قربانیان تجاوز جنسیای توسط خانوادههای خود پذیرفته شده بودند، بسیار بهتر توانسته بودند با دوران پسافاجعۀ خود مواجه شوند در مقابلِ دیگرانی که چنین فضاهای مواجه با فاجعه را نداشتند. 6-شرح کتاب از نظریات مختلف و انواع مختلفی که میشود دادههای این پژوهش را که از مصاحبهٔ فردی یا گروه کانونی قربانیان و اطرافیان آنان استخراج شده است یا تفسیر کرد، مهم بود. تقریبا میشود سیر تغییر ادبیات را فهمید. اینکه این کتاب توسط راتلج چاپ شده است الکی نیست. از حیث دقتهای آکادمیک، متن قابل دفاعی است. 7- میشود بیشتر از این کتاب گفت، ولی واقعا توانِ گفتنش رو ندارم. ولی کتاب از حیثِ روشِ پژوهش علوم اجتماعی، نظم در نگارش، تنقیحِ موضوعات، جزئیات روششناختی، اهمیت موضوع، فراگیر بودن، ایدهدار بودن، مفید بودن و کلِ چیزِ دیگر، کتاب قابل توجهی است. به نظرم ترجمۀ خوبی هم داشت. البته طرح جلدی که از کتاب خریدم با اینکه چاپ اول کتاب است، با این طرح جلدِ بهخوان توفیر دارد. خواندن این کتاب را پیشنهاد نمیکنم گرچه خواندش ضروری است!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.