افسانه های مردم چین
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
توضیحات
برادر کوچک چشم هایش را باز کرد و دور و برش را نگاه کرد. تا چشم کار می کرد درخشش و روشنایی اشیای سفید و زرد دیده می شد. او چند قطعه کوچک برداشت و آن ها را در لباسش پنهان کرد. پرنده پرسید: کافی است؟ او جواب داد: بله، به اندازه کافی برداشتم. پرنده گفت: خوب است، قناعت انسان را از بدی ها حفظ می کند.