معرفی کتاب بنیاد کلی گرایی: پل قدیس و منطق حقیقت اثر آلن بدیو مترجم مراد فرهادپور

بنیاد کلی گرایی: پل قدیس و منطق حقیقت

بنیاد کلی گرایی: پل قدیس و منطق حقیقت

آلن بدیو و 3 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

ناشر
ماهی
شابک
9789649971605
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1391/12/9

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی، در این کتاب جسورانه و برانگیزاننده، تفسیر تکان دهنده بی دلیلی از نوشته ها و گفته های پل قدیس (پولس رسول) ارائه کرده است. از نظر بدیو، پل نه آن روحانی مقدسی است که روایت مسیحی ساخته و پرداخته و نه آن کشیش کینه توزی است که فیلسوفانی چون نیچه ناسزایش گفته اند: پل برای بدیو، متفکری است انقلابی و نوآور که با پایه گذاری مسیحیت بر شالوده ی رخداد رستاخیز مسیح، حقیقت و فاعلیت را چنان به هم بر تافته که هنوز که هنوز است برای هر پیکار سیاسی موضوعیت دارد. به اعتقاد بدیو، پل سیمای نوینی از سوژه ترسیم می کند: 
به دوش کشنده حقیقتی که غل و زنجیر قانون - شرع یهودی و عقل - منطق یونانی را به یک ضربه می گسلاند. بدیو نشان می دهد که این سیمای بر ساخته پل همچنان توان انقلابی بالقوه خویش را نگاه داشته: سوژه آن است که به نظم موجود و مستقر جهان تن در نمی دهد و در راه خلق نظمی نوین پیکار می کند.

      

یادداشت‌ها

          کتاب به تمام معنا یک شاهکار است و نمونه مثالی از تفسیر یک شخصیت تاریخی براساس نظام فلسفی بکر و ناب. فارغ از اینکه تا چه میزان تفسیر بدیو از پل صحیح باشد و تا چه میزان بتوان از خلال بحث‌های کلیشه‌ای، او را متهم به بدفهمی پل کرد، تفسیر بدیو کاملاً منسجم و سرراست یک حرف را می‌خواهد بزند: پل را می‌توان در خارج از سنت مسیحی به‌عنوان سوژه‌ای فهمید که در مقام اعلام حقیقت ایستاده و این حقیقت را با صدای رسا برای همگان اعلام می‌کند؛ بی‌هیچ تفاوتی و به اقتضای همین اعلام‌کردن است که رسول (نه فیلسوف و نه نبی) می‌شود و می‌تواند در عین تکینگی و خاص‌بودگی، در مقام بنیان کلی‌گرایی قرار گیرد. 
کتاب شامل یازده فصل است که در هر کدام از فصل‌ه، بدیو مخاطب را با پل خودش آشنا می‌کند؛ از «پل کیست؟» شروع می‌کند تا به «عشق» و «امید» به‌عنوان ارکان ایمان مسیحی برسد و حتی به شبهه‌های فمنیستی علیه پل جواب می‌دهد. برای همین تقریباً تصویری کلی از او بدست می‌آید و درتفکر بدیو، صورت «عشق» حقیقت ظاهر می‌شود. پل پیامبران همگان است تا جایگاه سوژه انسانی در مقام پسر را مستقر سازد و اعلام کند چگونه باید از طریق موقعیت تکینه و انضمامی زندگی، انسان به‌مرتبه کلیت ارتقاء یابد و چگونه باید در این موقعیت، وفادارانه پابرجا باقی بماند.
بدیو برای تبیین چنین موضعی لاجرم باید از قانون و نص عبور کند و درنهایت از پل عملاً مسیحیت‌زدایی کند؛ در عین حالی که فصل‌های نهایی با تکیه بر اقرار پل به یهودی بودنش تلاش می‌کند که موقعیت انضمامی وی را حفظ کند، ولی درنهایت پل در تصویر نهایی‌اش از نقطه‌نظری دینی یک دئیسم است: سوژه‌ای ایستاده دربرابر حقیقت که عملاً به هیچ شرعی پایبند نیست و عملاً هر چیزی به واسطه اعلام حقیقت روا می‌دارد. 
چنانچه در ابتدا نیز گفته شد، فارغ از این که تا چه‌میزان این تصویر از پل به‌لحاظ تفسیر قابل خدشه است، در مواجهه با حقیقت نیز جایگاهی برای عمل باید گشوده شود. برای بدیو ایمان به‌معنای عشق به حقیقت است و ازجمله ضرورت‌های ایمان، اعلام آن برای خطاب قراردادن همگان است؛ حلقه مفقوده ولی هنوز عمل است که باید مورد بازنگری واقع شود. در نسخه‌ی کنونی این کتاب عملاً راه‌حل بدیو نفی هر قانونی است، در نسخه اینجایی و اکنونی و انضمامی ما راه‌حل چه خواهد بود؟
        

2

اجتماع نقی
          اجتماع نقیضین

«و من ای برادران چون به نزد شما آمدم، نیامدم با فضیلت کلام و حکمت بلکه شما را از اِعلامِ خدا آگاه سازم، زیرا که عزم چنین بود که چیزی ندانم در میان شما جز عیسای مسیح و همان را مصلوب. و من در ضعف و ترس و لرزش بسیار نزد شما می‌بودم و کلام من و ندای من به سخنان دلپسند انسانی نبود بلکه به برهان و تأثیر روح بود، تا که نباشد ایمان شما در حکمت انسانی بلکه در قدرت خدایی باشد.» (نامۀ لول پولس حواری به قرنتس [قرنتیان]، ۱ ـ ۵: ۲. ترجمۀ فاضل‌خان همدانی). ایمان چیست؟ پاسخ پل تیلیش: تعلق خاطر غایی و مطلق! این پرسش که «ایمان چیست؟» از مقولۀ امور ایمانی‌ست یا از مقولۀ انسانی‌سازیِ آنچه بناست انسان را از دایرۀ «کلام و حکمت» فرا بَرَد؟ همۀ آنچه پولس حواری در نامه‌هایش چونان اساس ایمان مسیحی پایه‌گذاری می‌کند، در ذات خود «پادفلسفی»ست. پولس استدلال نمی‌کند؛ شعله‌ای در دست دارد، آن را به مردمان سرایت می‌دهد. هرکه سوخت، مؤمن است، هرکه گرمایی فقط حس کرد، ممکن است روزی مؤمن شود، هرکه هیچ‌چیز حس نکرد، از دایره بیرون است. به بیان بدیو، برای پولس همین کافی‌ست که امری واقع شده است: فرستادن پسر از جانب پدر. هر سخن دیگری که از او می‌شنویم پایه و مایه‌اش همین رخداد است. و این «گزاره» نیست، «ایمان» است و «ایمان»، «رخداد» است. هرکه می‌پذیرد، در سوی رستگاران، هرکه نمی‌پذیرد در سوی گمراهان. به تبیین و شرح استدلالی و فلسفی نیاز ندارد. نیاز ندارد کسی را قانع کند. شعر نیست، از مقولۀ التذاذ زیبایی‌شناختی نیست. مسیر پولس به آدمیان یک‌طرفه‌ست. پرسش امری انسانی‌ست، او از پدر و پسر سخن می‌گوید و رخدادی که عامل آن پدر و پسرند. با این وصف، توصیف فلسفی بدیو از پولس چه مقصودی را دنبال می‌کند؟ «پولس = رخداد». کتاب بدیو قرار است به این پرسش از رهگذر پولس حواری پاسخ دهد: «چگونه باید ازنو نظریه‌ای درباب سوژه بنیاد نهیم که هستی سوژه را تابع بُعد تصادفی رخداد و نیز تابع حدوث ناب کثرت وجود می‌سازد، آن هم بدون قربانی کردن مضمون آزادی؟» ایدۀ مخاطره‌آمیزی‌ست. آیا جمع «پولس» و «مضمون آزادی»، بی‌آنکه معنای یکی از آنها قلب شود (پل بشود ماتریالیست، یا آزادی بشود خلاصی انسان از مفهوم انسانیِ انسان) ممکن است؟
        

1