آسیدعلی‌آقا

آسیدعلی‌آقا

آسیدعلی‌آقا

4.3
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

20

شابک
9789649737073
تعداد صفحات
123
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        بیست و سه سال داشتیم و به شوق تحصیل، روز از شب نمی شناختیم. شوق به نجف در ما بیشتر و بیشتر می شد. می‌دانستیم که سرزمینی است که ما را می‌کِشد. می‌دانستیم که مطلوب ما آنجاست، اما باید اقبالی روی می‌کرد، باید سعادتی رخ می‌نمود تا بدان مدینۀ مبارک درآییم.بالاخره آن روز فرارسید. پدر آن روزها در بستر بیماری بود. به جانشینی از او بر منبر می‌شدم. روزی پدر ما را خواند و گفت: «کاروانی راهی عتبات‌اند. فردی را به‌عنوان روحانی می‌خواهند تا آن ها را همراهی کند. تو رخت بربند و با آنها راهی شو.» این سخن که شنیدیم، اشک در چشمانمان حلقه زد. دانستیم که دعاهای سحرگاهانمان به اجابت قرین شده است. دانستیم که مولا علی(ع) اذن ورود داده است و با همسر و فرزندان در معیّت کاروان راهی آن دیار دیرین شدیم…
      

یادداشت‌ها

صفا.... صم
          صفا.... صمیمیت.... پیشران عاشقی....

گفتن از این جور کتابا به صرف اینکه تاریخچه خطابشون کنیم و ازشون بگذریم به نظر من کار درستی نیست،

این کتاب معدن پرگوهری هست برای اینکه در مسیر حق شما رو ثابت قدم تر نگه داره، پر است از تشویق هایی که همچون نبات بر دهان خواننده میگذارد که؛ 
ببین! این مسير حق است و مبادا به چندتا ناملایمتی در زندگی از مسیر اصلی جا بمونی!!

سرمنشأ تشویق و ترغیب و ایجاد انگیزه بسیار قشنگی در این کتاب بود، که هرچه میخوندی، دوست نمیداشتی که تمام بشه و به پایان برسه،

کتاب به روایت و از زبان خود آقای‌ قاضی نگاشته شده بود و از ابتدا و اتفاقات اصلی ای که در زندگی خودشون پیش اومده بود شروع میکرد و تا تدریس و شاگردهایی که ایشون داشتند و تربیت کردند ادامه میداد،
در خلال این احوال و گذر زمان هم نکات و دستورات ارزشمندی رو بیان می‌کرد که برای عاشقین و سالکین بسیار راهگشا بوده و هست و خواهد بود و خب از این قسمت بهره ها بردم،

از جمله کتاب‌هایی بود که دوست دارم همیشه دم دستم باشه و هرازگاهی اونو ورق بزنم و بخونم،

از خوندنش پشیمون نمیشید.... 🙂🙂🫠🫠
        

47