تپه خرگوش
در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
2
توضیحات
یوسف کنار ایستان کنار ارغوان،ارغوان آرام شانه داد به بازوش.خسته بود.دیگر توان فکر کردن نداشت،فکر کردن به فرار.زانوهاش سست شده یود.از چند ساعت پیش همه چیز وارونه شده بود.از وقتی سرخوش حرف های امید بخش شاهین،رسیده بودند نزدیک پادگان دوشان تپه و شاهین فرستاده بودش دنبال کلت ها تا حالا اینجا روبروی این دیوانه -3 به دست همه چیز واژگون شده بود.