معرفی کتاب نبرد سرخ اثر برایان مک کللن مترجم محمدصالح نورانی زاده

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
8
خواهم خواند
11
توضیحات
کتاب نبرد سرخ، ویراستار الهه رمضانی.
لیستهای مرتبط به نبرد سرخ
1403/12/16
یادداشتها
1403/11/22
تموم شد! خوندن این کتاب برای من خیلی طول کشید، وقتی جلد اولو خوندم، انقدر هیجانی تموم شد، سریع جلد دوم رو شروع کردم. حدود ۱۵۰ صفحه خوندم و دیگه ادامه ندادم. با جلد اول جفتشو برای فروش گذاشتم صد هزار تومن، یادش بخیر. تا اینکه چهارده فروردین ۴۰۲ رفتم انقلاب و جلد دوم رو دوباره خریدم نود تومن. همخوانیش رو با سرسرای همخوانیها گذاشتیم و با سهنفر شروع به خوندنش کردیم. حدود دوماه طول کشید تا بخونمش و بالاخره تموم شد. این طولانی شدنش باعث شد برام تبدیل به عذاب الیم بشه. نگاهش میکردم اشکم درمیاومد. و الان بعد از دو هفته(؟)تموم کردنش؛ مرورم خدمت شما نام کتاب: ساحران باروت دو، نبرد خونین این جلد ما با سیستم جادویی مشکلی نداریم، اتفاقی که تو جلد یک خیلی میافتاد؛ چون تازه وارد دنیای ساحران شده بودیم و سختی آشنایی با خود ساحران باروت و برگزیدهها و مستعدها خیلی تو ارتباط گرفتن با کتاب اذیتمون میکرد. تو نبرد خونین خیلی سریعتر وارد داستان میشیم و همراه آدامت و تاماس و تانیل میریم که آدرو رو نجات بدیم. شخصیتپردازی این جلد واقعا فرقی با جلد قبل نداشت و بیشتر رو ارتباط بین شخصیتها تمرکز شده بود که این برای من یه نقطهقوت بزرگه. یه ستارهٔ طلایی برای تانیل و کاپول. *-* فضاپردازی همچنان فرق زیادی با جلد قبل نداشت و هرجا که نیاز بود، پرداخت شده بود و هیچی بیشتر از اون نمیبینیم. بعضی جاها روند داستان دچار اطناب میشد. اتفاقی نمیافتاد و همه معطل بودیم که برسیم به نقطهٔ اوج داستان؛ در واقع داشتیم براش آماده میشدیم. بخوام بگم ریتم بالا و پایینهای خودشو داشت ولی جزو نقطهقوتهای کتاب درنظر نمیگیرمش. هرچند یکی از فصلهای محبوب من تو همین پایینیهای داستان بود. پلات داستان برای من بشخصه لذتبخش بود. اتفاقاتی که افتاد که تانیل رو رسوند بهخط مقدم. تاماس رو بدبخت و فلکزده کرد. آدامت رو به پیری رسوند. همهشون باعث فرح من بودن. چندتا صحنهٔ حماسی تو این کتاب بود که آخ من هیچوقت یادم نمیره. یکی تو فصل شونزدهم که تانیل تو خط مقدم راه میره، یکی از سربازا میآد پیشش و میبرتش مشروبخوری. یکی وقتی تاماس برای سربازای تیپ هفتم و نهم سخنرانی سرمیده روی اسب که «طاقت بیارید، ما بگا رفتیم!» یکی هم صحنهٔ آخر که تاماس بیدار میشه فحش میده به شاهی که کنارشه، اولم میآد و پیاده میرن سمت مقر کوهستانی. اون قسمت نبرد خونین تو خیابون که تاماس میافته دنبال نیکسلاوس و میبینه مرده و هرکاری که کرده بیفایده بوده چون انتقامشو نگرفته. بازم هست ولی جزئیات یادم نیست، حتی اون سخنرانی هم واقعاً جزئیاتش یادم نمیآد ولی موقع خوندنش کیفور بودم. خلاصه که اگه دنبال کتاب فانتزی حماسی میگردید و شاهکارهای این ژانر رو نخوندید میتونید ساحرانو امتحان کنید. جلد دومش واقعا بهتر میشه. برای من که شد. در نهایت هم امتیاز ۳.۸ تقدیم به این کوفت تمومنشدنی.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.