بر مزار صادق هدایت

بر مزار صادق هدایت

بر مزار صادق هدایت

یوسف اسحاق پور و 1 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

«کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان­کندن می­کنند.» این حرف صادق هدایت است، بزرگ­ترین نویسنده­ی ایران نوین، کسی که درست شرح همین جان­کندن را نوشته است. بدبینی درمان­ناپذیری که او را واداشت تا بعد از یک زندگی دردناک در 1951 م. / 1330 ش. در پاریس دست به خودکشی بزند، چیزی بیش­تر از وجود خود هدایت بود. او خودش را "چوب دو سر طلا" می­دانست. آدمی که «اشتباهی به دنیا آمده، از این­جا مانده و آن­جا رانده.» این "چوب"، مثل زندگی خود او، مثل ایران نوین، روی یک خط مرزی معلق بود، آویزان میان شرق و غرب. هدایت نویسنده­ی دوران تجدد ایران بود، تجددی ناگریز. تجدد همه­ی زندگی را در شرق زیرورو کرد. نتیجه­ی سیاسی و تاریخی آن در ایران انقلاب مشروطیت بود: مردم آزادی می­خواستند، دنبال حکومت قانون و تاسیس دولت ملی بودند؛ نظم هم می­خواستند، در برابر بی­نظمی، آشفتگی، و خودسری موجود. رضا شاه دولت ملی، دستگاه حقوقی، و نظم ایجاد کرد، ولی در قالب استبداد شرقی. اما آنچه تحقق نیافت آزادی بود، و کار صادق هدایت به قول شاهرخ مسکوب- از عوارض همین شکست در تحقق آزادی بود.

یادداشت‌های مرتبط به بر مزار صادق هدایت