معرفی کتاب بوراندخت اثر وحید محمدی پای اندر

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
12
خواهم خواند
0
توضیحات
اسکندر از تخت بر زمین افتاد. ناگاه از چند سوی سراپرده اش سوارانی دید که به همراه بوراندخت وارد شدند و هرکه را سر راهشان بود، از دم تیغ گذراندند و پیش آمدند. اسکندر فرصت نیافت دست به شمشیر ببرد و به کنجی خزید و فریاد زد: «بگیریدشان...بگیریدشان...» محافظان اسکندر آمدند و با سواران بوراندخت درگیر شدند. در میان سراپرده ای که هردم به سویی می جنبید، چراغ ها خاموش شد و تاریکی همه را کور کرد. سوار از پیاده قابل تشخیص نبود. بوراندخت فریاد زد: «اسکندر را بگیرید! فقط اسکندر را بگیرید!»
یادداشتها