معرفی کتاب جاینا پرادمور: امواج جنگ "وارکرفت" اثر کریستی گلدن مترجم افشین اردشیری

جاینا پرادمور: امواج جنگ "وارکرفت"

جاینا پرادمور: امواج جنگ "وارکرفت"

کریستی گلدن و 3 نفر دیگر
4.8
5 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

0

ناشر
ویدا
شابک
9789646807365
تعداد صفحات
480
تاریخ انتشار
1397/11/29

توضیحات

        
شیئی جادویی از اژدهایان آبی به سرقت
رفته است و اگر افراد ناباب آن را به کار
گیرند. خطری عظیم جهان را تهدید خواهد
کرد. جهانی که هنوز زخم­های عمیق از
کاتالیسم بر پیکر دارد و ساعت گرگ­و میش
را هم فقط با فداکاری بزرگ اژدها سیمایان
قدرتمند پشت سر گذاشته است.
جهان آبستن حوادثی تلخ است و فاجعه­ای عظیم
در شرف وقوع است و جاینا پرادمور در قلب
این حوادث. داستان با نام جایناست ولی چیزی
بیشتر از او و سرنوشتش را درخود  دارد. در
این داستان عشق و مرگ در رقابت­اند.
دوستی، وفاداری، انسانیت و بردباری به چالش
کشیده خواهد شد. اندوه و درد استوارترین
گام­ها را لرزان کرده و نیرومندترین قلب­ها را
درهم می­شکند و هیچ­کس را یارای گریختن از
امواج نبرد نیست!

      

یادداشت‌ها

          مثل بقیه کتاب های کریستی گلدن در سری وارکرفت، کتاب به شدت مهیج و جذاب بود. شخصا از تلخ نویسی و تراژدی خوشم میاد و این کتاب یکی از بهترین تراژدی های این سری رو تا به اینجا بهم ارائه داد.

در کنار فضای سیاسی و نظامیِ سنگینی که داستان رو احاطه کرده، «امواج جنگ» به طرز هنرمندانه‌ای به شخصیت‌پردازی جاینا می‌پردازه؛ زنی که باید بین عشق و وظیفه، صلح و انتقام، خاطره و واقعیت یکی رو انتخاب کنه — و هر انتخابی، بهایی داره.

کریستی گلدن با قلم دقیق و روایتی سینمایی، نشون می‌ده که چطور یک شخصیت می‌تونه در دل یک جنگ تمام‌عیار، نه‌فقط به‌عنوان یک جادوگر نیرومند، بلکه به‌عنوان انسانی با شک و ترس و خشم رشد کنه. چیزی که این کتاب رو فراتر از یک رمان فانتزی نظامی می‌بره، عمق احساسی روایتشه. تراژدی این داستان فقط توی انفجارها و نبردها نیست؛ توی لحظه‌هاییه که جاینا با گذشته‌ش روبه‌رو می‌شه، با خاطراتی که نمی‌ذارن آسوده باشه، با تصمیم‌هایی که دوست نداره ولی باید بگیره.

اگه دنبال یه داستان با بار احساسی بالا، پیچش‌های دراماتیک و شخصیت‌هایی خاکستری هستی، «امواج جنگ» قطعاً یکی از بهترین‌ها در سری وارکرفته. پایانش، گرچه تلخه، اما تلخی‌ای از جنس بلوغ و واقع‌گراییه — نه ناامیدی، بلکه گذار. یه کتابی که بعد از بستن جلدش، هنوز صدای امواجش توی ذهنت باقی می‌مونه.
        

1