معرفی کتاب آفرت اثر ناهید قادری حاجی آبادی

در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
0
توضیحات
من هم روی پلههای ابتدایی در ورودی سالن ایستاده بودم. ممو را میبینم که توی راه رفتن تعلل میکند و دودل است. ترس را توی راه رفتنش میبینم. آدم وقتی راز ممنوعه دارد از صدای نجوای گنجشکها هم میترسد، چه رسد به ضربهی مشت. صدای کوبش قلبم را توی گوشم میشنوم. ممو آنقدر فسفس کنان میرود که دوباره جیغ خانم با صدای در قاطی میشود. مگه مردی؟ در رو شکستن! ممو راه میرود و بر میگردد به عقب و به ساختمان و من نگاه میکند. یک قران نذر شاهزاده محمد میکنم که اتفاقی نیفتد...
یادداشتها