برای یک شب عشق
در حال خواندن
0
خواندهام
5
خواهم خواند
0
توضیحات
شبی پاییزی در هوایی ابری و ملایم لولای پنجره صدای جیر جیر هولناکی داد.ژولین به خود لرزید و در برابر عماتی غم زده که غروب غرق در تاریکی اش میکرد ناخواسته قطره های اشک از چشم هایش جاری شدصبح باران زده بد و از بلوط های نیمه عریان بوی رگ متصاعد میشد. با این حال ژولین منتظز بود که پنجره با همان خشونتی که بسته شده بود از نو از شد ترز ظاهر شد سفید و رنگ پریده با چشمان از حدقه در آمده و موهایی که روی گردنش افتاده بود.
یادداشتها
1403/1/14
1