از عشق و شیاطین دیگر

از عشق و شیاطین دیگر

از عشق و شیاطین دیگر

3.4
9 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

5

ناشر
نگاه
شابک
9789643513139
تعداد صفحات
205
تاریخ انتشار
1372/10/11

توضیحات

        گابریل گارسیا مارکز در دیباچه ی رمان عشق و سایر اهریمنان بیان می کند که این رمان بر اساس افسانه ای است که مادربزرگش در زمان کودکی برای او تعریف می کرده است: سی یروا ماریا، تنها فرزند خانواده ای آبرومند اما رو به زوال در شهری بندری واقع در آمریکای جنوبی است. سگی هار، سی یروا را در روز تولد دوازده سالگی اش گاز می گیرد. خانواده و اطرافیانش که اعتقاد دارند سی یروا پس از این حادثه مسخ شده، او را به خانقاهی مسیحی می برند. در این خانقاه، پدر کایتانو دلارا که همیشه رویای دختری با موهای بلند و پریشان را در سر می پرورانده، پس از دیدن سی یروا دچار لغزش می شود. زمانی که دلارا برای پاکسازی سی یروا با آب و موم های مقدس نزد او می رود، احساس می کند که در وجودش چیز شوکه کننده ای در حال شکل گیری است. او اسیر عشق شده و مدت زیادی نمی گذرد که سی یروا ماریا هم در تجربه ی این عشق سوزان به او می پیوندد. رمان عشق و سایر اهریمنان، داستانی طوفانی، جاودان، تفکربرانگیز و باشکوه درباره ی جهان شمول ترین تجارب مردان و زنان است.
      

یادداشت‌ها

هانیه

1400/6/14

           ‌‌‌‌‌‌‌   از عشق  و شیاطین دیگر از آن دست کتاب‌ها نیست که بتواند در ذهن شخصیت مستقلی از خود بسازد و برای همیشه در خاطر جا خوش کند، لااقل برای من این گونه نیست. از هر لحاظ در مقایسه با برادرش، صد سال تنهایی، کم می‌آورد. چند سر و گردن کوتاه‌تر، نه در شخصیت‌پردازی، نه در فضاسازی و نه در جذب خواننده به گرد پای صد سال تنهایی هم نمی‌رسد ولی ویژگی‌ای دارد که از گودال فراموشی نجاتش می‌دهد؛ دیالوگ! تقابل بین اشخاص و افکار نقطه‌ی طلایی این کتاب است هرچند شاید از جهاتی نقطه ضعفش هم به شمار بیاید. 
 ‌‌‌‌‌‌‌   آمریکای لاتین جهانِ جادو ست و از عشق و شیاطین دیگر راوی داستان جادویی سیروا ماریای 10-12 ساله که در غفلت پدر نجیب‌زاده و مادر عجیب و غریبش بین کنیزهای آفریقایی زندگی می‌کند و آ‌ن قدر غرق فرهنگ سیاه‌پوستان می‌شود که هویت اصلی خود را به کلی از یاد می‌برد. گابریل گارسیا مارکز در مقدمه‌ی کتاب ادعا می‌کند داستان سیروا ماریا یک افسانه‌ی محلی ست که در کودکی از مادربزرگش آن را شنیده و سال‌ها بعد وقتی به عنوان روزنامه‌نگاری جوان در حفاری مقبره‌های معبد سانتاکلارا حضور یافته، از شاهدان عینی نبش قبر دختری بوده که پس از دویست سال موهای مسی‌رنگ باطراوتش هنوز به جمجمه متصل مانده بوده. اما ماریانا سولانت، نویسنده‌‌ی کتاب «گارسیا مارکز برای تازه‌کاران»، می‌گوید که داستان از عشق و شیاطین دیگر تماما ساخته‌ی خیالات مارکز است. 
 ‌‌‌‌‌‌‌   فکر می‌کنم در هم تنیدگی فرهنگ آمریکای لاتین با افسانه‌ها، اسطوره‌ها، خرافات و مسائل دینی-سنتی تا حد زیادی روحیات مردم آسیا و آمریکای لاتین را به هم نزدیک کرده. شخصا با مطالعه‌ی ادبیات کوبا یا اسپانیا به مراتب حس بهتری دارم تا روسیه و انگلیس. به‌نظر می‌رسد همین قرابت موجب دل‌نشینی چنین قصه‌هایی می‌شود؛ چیزی شبیه به قصه‌های مادربزرگ‌های ایرانی. 

-قابله گفت: «دختر است، ولی زنده نخواهد ماند.» 
مارکی گفت: «اگر خدا به او زندگی و سلامتی ارزانی دارد، روسپی می‌شود.» 
 
 ‌‌‌‌‌‌‌   از عشق و شیاطین دیگر نشان می‌دهد که عشق چه طور مثل گردباد ‌می‌آید، همه چیز را می‌بلعد، به هر قاعده‌ای دهن کجی می‌کند و به هر پدیده هویت جدیدی می‌بخشد. این هراس را به جانمان می‌اندازد که اگر همه‌ی باورهامان پوچ و توخالی باشند چه؟ 
 
- او گفت: «افکار متعلق به هیچ‌کس نیست.» 
سپس تعدادی دایره‌های تو در تو رسم کرد و انگشتش را در مسیر هوا قرار داد و اظهار داشت: «افکار مثل فرشته‌ها در جایی از فضا معلق هستند.» 
 
 ‌‌‌‌‌‌‌   خواندنش را خالی از لطف نمی‌دانم. از این جادو لذت ببرید! 
 
-آهی کشید و گفت: «ما خیلی دور شده‌ایم.» 
دلورا: «از چه؟» 
اسقف گفت: «از خودمان. به نظرت این عادلانه است که انسان پس از یک سال دریابد که بی کس است؟» و به خاطر فقدان پاسخ یاد وطنش افتاد: «تنها با مرور این فکر که امشب کسی در اسپانیا خوابیده است، مالامال از هراس می‌شوم.» 
دلورا: « ما که نمی‌توانیم در گردش زمین دست ببریم.» 
اسقف: «ولی می‌توانستیم آن را نادیده انگاریم و در زیرش رنج نکشیم. گالیله فکرش بر احساسش می‌چربید.»
        

0