آوای یخ و آتش: نبرد پادشاهان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
2
توضیحات
روزگاری تاریکی تمام دنیا را گرفته بود. برای مبارزه با تاریکی یک قهرمان نیاز بود و یک شمشیر شایسته. شمشیری که نظیرش در دنیا نباشد. برای همین آزور آهایی، سی شبانه روز بی وقفه در معبد کار کرد و شمشیرش را با آتش مقدس ساخت. شمشیر را گداخت و پتک زد. گداخت و پتک زد. تا این که شمشیر آماده شد. اما وقتی شمشیر را در آب زد صد تکه شد. اما چون قهرمان بود نمی توانست شانه بالا بیندازد پس دوباره شروع کرد. بار دوم پنجاه شبانه روز طول کشید و شمشیر بهتری ساخت. آزور آهایی یک شیر شکار کرد تا تیغه را در قلب حیوان فرو ببرد و با خون سرخ، آبدیده اش کند. اما دوباره شمشیر خرد شد. چقدر افسوس خورد و غصه دار شد. اما فهمید باید چه کند. صد شبانه روز باز بر شمشیر کار کرد و تیغه را در آتش مقدس سفید کرد. همسرش را صدا زد نیسا نیسا. گفت جامه بِدَر و بدان تو را بیش از هر چیزی در دنیا دوست دارم. همسرش جامه درید. آزور آهایی شمشیر را در قلب او فرو برد. می گویند فریاد درد و سرمستی و عذابش ماه را دو نیمه کرد اما خون و روح و توان و شهامتش همه به فولاد نشست.این داستان ساخت شمشیر آورنده ی نور، شمشیر سرخ قهرمانان است.
لیستهای مرتبط به آوای یخ و آتش: نبرد پادشاهان
پستهای مرتبط به آوای یخ و آتش: نبرد پادشاهان