خرگوش های سفالی

خرگوش های سفالی

خرگوش های سفالی

کوین هنکس و 2 نفر دیگر
3.0
4 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

1

در یک تعطیلات بهاری، زندگی امیلیا آلبرایت برای همیشه تغییر می کند. امیلیا دلش می خواهد مثل همه ی همکلاسی هایش، تعطیلات را در فلوریدا باشد و خوش بگذراند اما پدرش که استاد ادبیاتی بداخلاق است، حوصله فلوریدا را ندارد. او که در خانه تنها مانده است به کارگاه سفالگری می رود و آنجا با کیسی آشنا می شود. یک روز کیسی زنی را به او نشان می دهد و می گوید که این زن نشانه ای است از طرف مادر امیلیاکه ده سال پیش به دلیل سرطان فوت کرده. آن ها به جستوجوی این علامت می روند و در این راه چیزهای زیادی می فهمند...