معرفی کتاب ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو اثر پیتر فین مترجم بیژن اشتری

ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو

ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو

پیتر فین و 2 نفر دیگر
3.5
2 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

11

شابک
9786004052061
تعداد صفحات
492
تاریخ انتشار
1398/2/10

توضیحات

        تابی مسحور کننده که همراه یک رمان مهیج ادبی خوانده می شود.یک اثر پژوهشی ژرف... مشابه آثار جاسوسی جان لوکاره ...کتابی فوق العاده درباره ی ماهیت نبوغ، قدرت بالقوه ی رمان، و داستان پیروزی ادبیات بر استبداد...کتابی خوشخوان با تصویری بی کم و کاست از ملتی که وحشت و بی خردی برآن حکم می راند...نویسندگان به طرز قانع کننده ای شرح داده اند که چگونه جنجال های ناشی از انتشار تنها یک کتاب (دکتر ژیواگو) علاوه بر تاثیر بر نویسنده، خانواده و دوستناش توازن قدرت در جهان را طی دوره ای بحرانی برهم زد.
      

پست‌های مرتبط به ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو

یادداشت‌ها

          خوب این هم یک کتاب سرگذشت نامه‌ای است
البته باید دقت بشه که این کتاب را چه طیف فکری و ایدیولوژی نوشته
ما این کتاب را با عینک نویسندگانی می‌خوانیم که خود عضو دسته‌ی ماشین رسانه‌ای غرب و آمریکا هستند
اینها با استبداد شوروی کمونیستی معترضند ولی در همین لابلای کتاب‌شان از دستشان در میرود و البته چاره‌ای هم ندارند که بیان/ اعتراف کنند که ماشین تهاجمی و استعماری و امپریالیسمی غرب به سرکردگی آمریکا با عاملیت سازمانهای اطلاعاتی شأن چه پولها برای ضربه زدن به کشورهای مقابل شان خرج می‌کنند و بسیار ساده میتوانیم همین دلارها را ببینیم که برای ضربه‌ی فرهنگی به ایران عزیز ما هم خرج میشود، برای نمونه: تو این دوران سخت اقتصادی ، با این همه کمبود کتابخوان و کمبود کاغذ هیچ از خودمان پرسیدیم چطور و چگونه بعضی از کتابفروشی ها با طیف فکری متقابل و متخاصم با نظام اسلامی کشور مانند قارچ و فله ای در جای‌جای تهران و ایران نمایندگی میزنند، آن هم چه نمایندگی های بزرگ و با کیفیتی و در چه مکانهای گران قیمتی از منظر تجاری؟ اینها این همه پول را بر اساس کدام منطق برای کتاب و نشر سرمایه گذاری میکنند؟، مگر اینکه ببخشید مغز خر میل کرده باشند و دوست دارند در راه نشر و اشاعه فرهنگ نوع خاصی از کتب که با اهداف عالیه‌ی اسلامی و انسانی و نظام جمهوری اسلامی اشاعه دهند حالا حتی اگر به خاک سیاه هم بیافتند فدای سر ملت، و یا خدای ناکرده جیره و مواجبی در کیفهای انگلیسی و آمریکایی روز به روز و ماه به ماه به حسابشان واریز گردد که صد البته قطعا اینگونه نیست و بنده فی المثل و تحت تاثیر این کتاب یعنی «ادبیات علیه استبداد» این نتیجه گیری غلط غلوط را کرده ام که خدای تعالی ببخشد بنده را... و این شرکتهای عظیم نشر را قوت توان و اخلاص و وجدان عنایت بفرماید
العاقبت للمتقین
والسلام
        

4

          ادبیات علیه استبداد، داستانی نفس‌گیر از آرمان‌شهر سرخ

«ادبیات علیه استبداد» ترجمه بیژن اشتری است از کتاب پیتر فین و پترا کووی با عنوان اصلی «The Zhivago Affair: The Kremlin, the CIA, and the Battle Over a Forbidden Book» که نشر ثالث منتشر کرده است. علیرغم اینکه اغلب از تغییر نام کتاب به دست مترجم ناخشنودم و بیشترگاه اعتراضم را هم به آن اعلام می‌کنم اما عنوان ترجمه این کتاب بسیار گویاست. 

کتاب روایت مستند زندگی بوریس پاسترناک است از زمانی که آغاز به نوشتن رمان «دکتر ژیواگو» کرد، و از همان زمان تحت فشار و آزار حکومت سوسیالیست و تمامیت‌خواه شوروری قرار گرفت تا خیلی بعد و دردسرهایی که انتشار کتاب و جایزه نوبل برای او به دنبال داشت و حتی بعدتر. 

«پاسترناک شروع کرد به نوشتن رمان دکتر ژیواگو بر روی کاغذهای سفید نقش‌داری که زمانی روی میز تحریر یک مرد مرده قرار داشت. این کاغذها هدیه‌ای بود از جانب بیوه تیتسیان تابیدزه، شاعر گرجی، که در ۱۹۳۷ دستگیر شکنجه و اعدام شده بود. پاسترناک وزن احساسی این کاغذهای سفید را حس می‌کرد.»

او تا این لحظه در سرزمینش شاعری نامدار و محترم به شمار می‌رفت و از همین لحظه باید چشم‌به‌راه انواع آزارهای دولتی و حتی ناسزاهای مردمی می‌بود اما در این مسیر، سرسخت و البته هوشمند پیش رفت و کتاب، از این رو روایتی است همچون یک رمان خواندنی با‌ شخصیتی جنگنده که  در فراز و نشیب و پیچ و خم‌های رویدادهای جهانی و نبرد دستگاه‌های امنیتی درگیر شده است اما نقشش را خود تعریف می‌کند و مهره کسی نیست.

جالب آنجاست که تک تک جملات و واقعیت‌ها و رویدادها و حتی گفته‌های کتاب با پانویسی به منبعی ارجاع داده شده اما چیدمان همه این‌ها به نحوی است 
که کتاب همچون رمانی خوشخوان و هیجان‌انگیز و ورق‌برگردان پیش می‌رود. موضوعی که از همان سطرهای آغزین کتاب هم پیداست:

«گلوله‌ها نمای بیرونی خانه پاسترناک را، در خیابان والخونکا در مرکز مسکو، سوراخ سوراخ کردند، از پنجره‌ها گذشتند و در زیر سقف‌های گچی خانه فریاد کشیدند. تیراندازی‌ها در ابتدا محدود و جزئی بود، اما به تدریج به جنگ خیابانی تمام ‌عیاری تبدیل شد و تمام محله را دربرگرفت.»

از ویرجینیا وولف در کتاب «سواد روایت» و در فصل «حقیقت و روایت» نوشته اچ. پورتر ابوت، ترجمه رؤیا پورآذر و نیما م. اشرفی نقل شده است: «آدم حس می‌کند یا باید واقعیت بنویسد یا داستان. قوه‌ی خیال نمی‌توان هم‌زمان در خدمت دو ارباب باشد.»

به نظر می‌رسد این بار خانم نویسنده‌ی تجربه‌گرا، قدم در سنت‌گرایی گذاشته باشد چرا که اکنون به جرأت می‌توان گفت روایت‌های داستانی مستند/واقعی به خوبی جای خود را پیدا کرده‌اند و این البته چندان تازه هم نیست. زمانی که ارنست همینگوی «تپه‌های سبز آفریقا» را نوشت و منتشر کرد هنوز ویرجینیا وولف زنده بود و همینگوی در آغاز کتابش آورده بود: 
«شخصیت‌‌ها و حوادث این رمان، بر خلاف بسیاری از رمان‌ها، خیالی نیستند. هر خواننده‌ای که نتواند در آن علاقه عاشقانه کافی پیدا کند، حق دارد هر نوع علاقه عاشقانه‌ای را که موقع خواندن کتاب دم دست داشته باشد، در آن جای دهد. نویسنده کوشیده است کتابی مطلقاً واقعی بنویسد تا بفهمد توصیف یک سرزمین و شرح فعالیتی یک ماهه، در صورتی که دقیقاً عرضه شود، می‌تواند با اثری تخیلی رقابت کند یا نه.»

از آن زمان تا کنون آثار روایی مستند بسیاری منتشر شده و نظریه‌پردازان بسیاری به بررسی رابطه واقعیت و خیال در روایت پرداخته‌اند. (والاس مارتین در کتاب «نظریه‌های روایت» فصلی مختصر را به این موضوع اختصاص داده و نظریات مختلف درباره این موضوع را گردآوری کرده است). 
این رویکرد به ویژه در دهه‌های اخیر رونقی دوچندان پیدا کرده و البته هر کدام از روایت‌ها جا و نسبت خود را با واقعیت جسته‌اند. جولین بارنز در کتابش «هیاهوی زمان» که به زندگی شوستاکوویچ آهنگساز پرداخته، اگرچه به زندگی واقعی او پایبند بوده اما اثری کاملاً داستانی ادبی آفریده است و نادژدا ماندلشتام در «امید علیه امید؛روشنفکران روسیه در دوران وحشت استالینی»، به سویه‌های مستند روایت نزدیک‌تر شده است. 

در این میانه،  «ادبیات علیه استبداد» را به جرأت می‌توان یکی از خواندنی‌ترین‌ها دانست  به ویژه آنکه به روشنی مرده‌شوخانه‌ای که چپ‌جماعت به اسم بهشت اما همچون دامی برای انسانیت پهن کرده‌اند را عیان می‌کند و افزون بر جذابیت نفسگیر روایت کتاب، همین موضوع هم قطعاً در انتخاب آن به عنوان کتاب سال ۲۰۱۵ نشریات واشینگتن پست، ساندی تایمز، نیوزدی، تلگراف، اسپکتاتور  و … نقش داشته است.

شما درباره رابطه‌ی میان روایت، داستان و واقعیت چه می‌اندیشید؟ در این باره بیشتر بنویسیم.
        

0

ادبيات علي
        ادبيات عليه استبداد

1)
"ادبيات عليه استبداد" عنواني است كه مترجم براي ترجمۀ كتاب "The Zhivago affair: the Kremlin, the CIA, and the battle over a forbidden book " برگزيده است. كتاب در سال 2014 ميلادي و توسط "پترا كووي" (Couve‌e Petra) و "پیتر فین" (Peter Finn) نگاشته شده و در سال ۱۳۹۷ توسط "بيژن اشتري" ترجمه و در نشر ثالث به چاپ رسيده است. اين كتاب شرح‌حالی است از "باريس پاسترناك" (Boris Pasternak)، شاعر و نويسندۀ روسي، با تأكيد بر شرح شكل‌گيري اثر ماندگارش: "دكتر ژيواگو" (Doctor Zhivago) و عواقب و حواشي آن. 

2)
در سال 1910 ميلادي، "لئونيد پاسترناك" (Leonid Pasternak)، نقاش، مجسمه‌ساز و هنرمند روسي، با شنيدن خبر وضعيت "لف تالستوي" (Lev Nikolayevich Tolstoy) در ايستگاه قطار "آستاپوف" (Astapovo)، بلافاصله با پسر جوانش، "باريس"، به ملاقات "تالستوي" و بر بالينش شتافت. تقدير چنین بود كه آن پسر جوان كه در زمرۀ آخرين زائران "تالستويِ" در حالِ مرگ به شمار مي‌آمد، بعدها در مقابل نظام كمونيستي همان نقشي را متقبل شود كه "تالستوي" در مقابل حكومت تزاري ايفا كرده بود. "باريس پاسترناك" كه همواره به‌عنوان يكي از توانمندترين شاعران روسيه قلمداد مي‌شد، در كنار ترجمه و ساير فعاليت‌هاي ادبي و هنري‌اش، تصميم به نگارش يك رُمان گرفت، رُماني به نام "دكتر ژيواگو". كتاب در روسيه اجازۀ انتشار پيدا نكرد و ضدانقلاب شناخته شد، اما ناشري ايتاليايي در سال 1957 ميلادي آن را منتشر ساخت و ناگهان اين كتاب به‌عنوان ابزار تعيين‌كننده‌اي در فضاي جنگ سرد ميان شوروي و آمريكا درآمد. 

3)
سازمان‌هاي اطلاعاتي غرب اين كتاب ممنوعه را به هر شكل ممكن منتشر و پخش كردند و نظام كمونيستي شوروي نيز با تمام قوا به مقابله با آن و نويسنده‌اش پرداخت. "پاسترناك" از اتحاديۀ نويسندگان شوروي اخراج شد و تا مرز اخراج از شوروي هم پيش رفت. او به‌شدت تحت نظر سرويس اطلاعاتي شوروي (KGB) بود و جنگ رواني و رسانه‌اي بزرگي عليهش به راه افتاد. او خائن به خلق شوروي، دشمن انقلاب كبير سوسياليستي و مزدور مواجب‌بگير غرب معرفي شد، اما در سال 1958 ميلادي و درست يك سال پس از انتشار كتاب، جايزۀ نوبل ادبيات به او اهدا گشت. با فشار نظام شوروي "پاسترناك" مجبور شد جايزه را رد كند و دو سال باقيماندۀ عمرش در انزوا و رنج بگذراند. در سال 1965 اقتباسي سينمايي از كتاب و در آمريكا ساخته شد كه به يكي از پرفروش‌ترین فيلم‌هاي تاريخ سينما تبديل گشت. 

4)
تمام كساني كه آن هجمۀ تبليغاتي بزرگ را عليه "پاسترناك" تدارك ديدند، سال‌ها بعد با عذاب وجدان ابراز ندامت كردند. حتي "سرگی نيكيتا خروشچف" (Nikita Sergeyevich Khrushchev)، رهبر وقت شوروي، نيز بعدها ابراز پشيماني كرد. "يوگني پاسترناك" (Evgenij Pasternak)، پسر "باريس"، در سال 1989 ميلادي مدال نوبل پدرش را از آكادمي نوبل دريافت كرد و در سال 1990 اتحاد جماهير شورويِ در حال فروپاشي، تمبر يادبود "پاسترناك" را منتشر ساخت. قطعاً "ميخائيل گورباچف" (Mikhail Gorbachev)، آخرين رهبر شوروي، به‌خوبی فهميده بود كه در نبرد نابرابر ادبيات با استبداد، كه در یک‌سویش تعدادي شاعر و نويسندۀ فقير و محروم و رنج‌ديده مانند "پاسترناك" و "بولگاكف" (Bulgakov) و "سولژنستين"(Solzhenitsyn) و در سوي ديگرش يك نظام تبليغاتي عظيم كمونيستي به زعامت "لنين" (Lenin) و "استالين" (Stalin) و "خروشچف" و "برژنف" (Brezhnev) و مجموعه‌اي از نيروهاي اطلاعاتي و ايدئولوژيك قدرتمند و خبره بودند، ادبيات با اقتدار تمام و به شكل استهزاآمیزی استبداد را آن‌هم با قدرت كامل درهم‌شکسته است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3