انگار کمی مرده بودم
داستان حاضر درباره مردی است که بر اثر تصادف اتومبیل به کمای موقت می رود. در حالت نیمه بیهوشی در می یابد که همسرش «گلرخ» قبلا نامزد داشته است. خاطرات گذشته مرد و ضعیف النفس بودنش به همراه آشکار شدن رازهای گلرخ او را به کمک گرفتن از روانشناس و ماجراهای دیگری سوق می دهد.
یادداشتهای مرتبط به انگار کمی مرده بودم