معرفی کتاب سارای همه اثر فرشته احمدی

در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
1
توضیحات
سارا بلند خندید.خانمی از میز کناری به آنها نگاه کرد. «فال منو هم میبینین آقا؟» امیر لبخند زد و رو به سارا گفت: «یه آرزو بکن و انگشت سبابه تو بزن ته فنجون.» سارا چشم هایش را بست و انگشتش را به قهوه غلیظ ته فنجان چسباند آن را لیسید و منتظر به امیر نگاه کرد. «یه قلب سفید برات افتاده نمی دونم یعنی چی.» «می دونی.بگو» «یعنی...یعنی عشق»
یادداشتها
1401/3/14