.. ოᥡ ხluꫀ ᤐᦅɾl𝖽
14 کتاب
دنیایِ نیلگونِ من !
ای قلمرویِ شاه پریان که در آن، کتابها نه کاغذ و حرف، که پروانههایِ لاجوردیاند با بالهایی از نور !
کتابهایِ من، گُلهایِ آبیِ باغِ خیالاند که ریشه در ژرفایِ خاکِ اندیشه دارند . شاپرکهایِ واژه بر آنها مینشینند و با هر پرواز ، رنگِ آسمان را به حافظهٔ کاغذ میبافند . من در این دنیا نه خواننده ، که باغبانی خیالپردازم ؛ دستهایم از خاکِ سطرها گلهایِ معنا میرویانند و چشمهایم شاهدِ رقصِ ابدیِ پروانههایِ کلامند .
آه ! اینجا ، حتی سکوت هم آبی است ...
سکوتی که مانندِ دریاچهای زلال ، تصویرِ هر حرف را در آغوش میگیرد و زمان ، در آبیِ بیکرانِ کتابهایم ، بیحرکت میماند .
دنیایِ من، سرزمینِ شاپرکهایِ آبی است ؛
پروازها ، ابدیاند و واژهها، هرگز نمیمیرند ...