نظرها (0)

دروازه مردگان؛ قبرستان عمودیدروازه مردگان؛ شب خندقدروازه مردگان؛ چاه تاریکی

دروازه مردگان؛ داستانی از جنس ما!

3 کتاب

میگویم "داستانی از جنس ما" چون واقعا از ما بود. از ما بود و درد‌هایی که این خاک پر غرور بر خود دیده را بیان میکرد، دزدیده شدن جگر گوشه‌هایی با زور از خانواده‌هایشان برای کار کردن در خانه این و اون، وبا و مرگ صد‌ها ایرانی بر روی جهل و نادانی با کمی هم جاشنی جادو. قصه‌ای که این کتاب روایت کرد فوق‌العاده زیبا بود و دیدن نام‌های ایرانی و اسم محله‌هایی که در گوش‌ات آشنا هستند که شاید در هیچ کتاب دیگری نخوانی فوق‌العاده لذت بخش. من واقعا مجذوب این داستان شدم به طرز عجیبی مجذوب این کتاب شدم و عاشقانه دوستش میدارم. طوری که وقتی که کتاب تمام شد وجودم برای تمام شدنش ناراحت بود و روحم را سنگین کرده بود. میدانم که خیلی در نوشتن و سرهم کردن جملات استعداد ندارم، میدانم نمیتوانم خوب و روان کلمات را پشت هم بنشانم اما امیدوار بدانید که چقدر این کتاب را دوست داشتم و چقدر خواندنش را به هر فرد توصیه میکنم. پی نوشت: نادر 🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐

31
0

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.